ستارگان دروغ و خیانت

ستارگان دروغ و خیانت

جمع آوری آراء ، نظرات ، مقالات و یادداشتهای پراکنده ناریا (آقای ناصر پورپیرار)
ستارگان دروغ و خیانت

ستارگان دروغ و خیانت

جمع آوری آراء ، نظرات ، مقالات و یادداشتهای پراکنده ناریا (آقای ناصر پورپیرار)

اعتبار کتب فرق

نصراصفهانی

چهارشنبه 19 بهمن 1390 ساعت 2:08 PM
باورهای علمای اهل سنت درموردعمل شنیع لواط براساس کتابهای خودشان:
   یحیى بن أکثم:
وی که از دشمنان ائمه بوده و مناظره او با امام جواد علیه السلام مشهور است ، در نظر بزرگان اهل سنت از امامان و علماء بلند رتبه به شمار می رود ؛ ابن کثیر در مورد او می گوید :

کان یحیى بن أکثم من أئمّة السنّة ، وعلماء الناس و من المعظمین للفقه.

البدایة والنهایة ج 10 ص 316

یحیی بن اکثم از امامان اهل سنت و از علمای مردم و از بزرگان فقه بود .

او از معروفترین قاضیان اهل سنت و از علمای بنام ایشان بود ؛ در مورد وی شیعه و سنی مطالب بسیار نقل کرده اند که تنها در این زمینه به کلمات علمای اهل سنت در مورد وی می پردازیم :


ثعالبی : یحیی بن اکثم و بنی العباس لواط کارترین افراد عرب!!!
ثعالبی از علمای به نام اهل سنت و متوفای 420 کتابی در باره القاب مشهور دارد ؛ وی در این کتاب مشهورترین شخص در لواط را یحیی بن اکثم معرفی می کند و می گوید:

  لواط یحیى بن أکثم !!! أصله من مرو فاتصل بالمأمون ایام مقامه بها فاختص به واستولى على قلبه وصحبه إلى بغداد ومحله منه محل الأقارب أو أقرب .وکان متقدما فى الفقه وآداب القضاة حسن العشرة عذب اللسان وافر الحظ من الجد والهزل ولاه المأمون قاضى القضاة وأمر بألا یحجب عنه لیلا ولا نهارا وأفضى إلیه بأسراره وشاوره فى مهماته وکان یحیى ألوط من ثفر ومن قوم لوط وکان إذا رأى غلاما یفسده وقعت علیه الرعدة وسال لعابه وبرق بصره

وکان لا یستخدم فى داره إلا المرد الملاح ویقول قد اکرم الله تعالى أهل جنته بأن أطاف علیهم الغلمان فى حال رضاه عنهم لفضلهم على الجوارى فما بالى لا أطلب هذه الزلفى والکرامة فى دار الدنیا معهم

ویقال إنه هو الذى زین للمأمون اللواط وحبب إلیه الولدان وغرس فى قلبه محاسنهم وفضائلهم وخصائصهم وقال إنهم باللیل عرائس وبالنهار فوارس وهم للفراش والهراش وللسفر والحضر فصدر المأمون عن رأیه وجرى فى طریقه واقتدى به المعتصم حتى اشتهر بهم وملک ثمانیة آلاف منهم وما کان بنو العباس یحومون حولهم اللهم إلا ما کان یؤثر عن محمد الأمین من استخدام الخصیان والعبث بهم دون فحول الولدان

ثمار القلوب فی المضاف والمنسوب ج1 156 ش 221


او لواط کار ترین عرب است :
(یکی از صفات مشهور) لواط یحیی بن اکثم است ؛ وی از مرو بود و با مامون ارتباط برقرار کرد و توانست که بر قلب او چیره شود ؛ سپس به همراه او به بغداد آمد و جزو نزدیکترین افراد به مامون بود ؛ وی در باب فقه و آداب قضاوت شهره بوده و خوش برخورد و خوش بیان بود و هم در شوخی و هم در جدی بودن تخصص داشت ؛ مامون او را به مقام قاضی القضاة منصوب کرده و دستور داد که هر زمان در شبانه روز که یحیی خواست بتواند به نزد مامون برود ؛ و با او راز گفته و در کارهای مهم با وی مشورت می نمود .

یحیی از ثفر(یکی از بدنام ترین مردان قوم مشهور به این کار) و از قوم لوط نیز بیشتر این کار را انجام می داد ؛



اگر جوان خوش سیمایی را می دید آب دهانش به راه می افتاد !!!
و اگر جوانی را می دید که با دل او بازی می کند ، بر بدنش رعشه افتاده و آب دهانش به راه افتاده و چشمانش برق می زد !!!

وی در خانه خویش به جز نوجوانان (ریش در نیاورده) خوش سیما به کار نمی گرفت و می گفت : خداوند اهل بهشت را که از ایشان راضی است چنین نعمت داده است که جوانان خوش سیما بر ایشان خدمت می کنند ؛ زیرا ایشان بهتر از کنیزکان هستند ؛ چرا من این نعمت و کرامت را در این دنیا نطلبم !!!



وی مامون را به این کار ترغیب کرد !!!
و نیز گفته شده است که او بود که مامون را ، به این کار پلید ترغیب کرده و نوجوانان را در نظر او زینت داد و در دل وی نیکی های ایشان و فضیلت های ایشان و خصوصیات ایشان را می گفت ؛ و نیز می گفت که ایشان شبها کار عروس را می کنند و روز کار سوارکاران دلاور را ، و هم در خانه و هم در شکار و هم در سفر و هم در شهر به کار می آیند ؛ به همین جهت مامون نیز نظر وی را پذیرفته و راه وی را در پیش گرفت ؛ معتصم نیز بدو اقتدا کرده تا آن جا که وی به جمع کردن غلامان مشهور شد و هشت هزار نفر از این غلامان در گرد خویش داشت !!!


بنی العباس به خاطر وی با غلامان در ارتباط بودند !!!
و به همین جهت بنی عباس مراقب حال خویش نیز نبودند !!!

مگر آنکه که در مورد محمد الامین روایت شده است که وی خواجگان را به عنوان غلام گرفته و با آنها ارتباط داشت ؛ نه با جوانان نیرومند !!!



مامون نیز از یحیی ترس داشت !!!
ویحکى أن المأمون نظر یوما إلى یحیى فى مجلسه وهو یحد النظر إلى ابن أخیه الواثق وهو إذ ذاک أمرد تأکله العین فتبسم إلیه وقال یا أبا محمد حوالینا ولا علینا فقال یا أمیر المؤمنین إن الکلب لا یأکل النار

ثمار القلوب فی المضاف والمنسوب ج1 156 ش 221



حکایت شده است که روزی مامون نگاهش به یحیی افتاد در حالیکه یحیی به فرزند برادر مامون «واثق» نگاه می کرد در حالیکه وی جوانی بود که ریش در نیاورده بود و چشم نواز بود !!! پس خنده ای به او کرده و گفت : ای ابو محمد با ما کاری نداشته باش و به سراغ دیگران برو .

پس پاسخ داد : ای امیر مومنان ؛ سگ نمی تواند با آتش طرف شود !!!(یعنی من نمی توانم با شما کاری داشته باشم!!!)


توصیف کارهای یحیی از زبان خودش :
وی در خلوت خویش با مامون کارهای ناشایست خویش را برای مامون می ستود و ماجرای کارهای ناپسند خویش را برای مامون نقل می کرد ؛ و حتی گاهی با این کار مامون را تحریک نموده و برای وی دلالی نیز می کرد ؛ یکی از این ماجرا ها در کتاب ثمار القلوب آمده است که به علت رکاکت بیش از حد متن از نقل آن معذوریم :

ثمار القلوب فی المضاف والمنسوب ج1 156 ش 221



کنایه نوه ابو حنیفه به یحیی :
وسمعه إسماعیل بن حماد بن أبى حنیفة یوما یغض من جده فقال له ما هذا جزاءه منک قال حین فعل ماذا حین أباح المسکر ودرأ الحد عن اللوطى

ثمار القلوب فی المضاف والمنسوب ج1 156 ش 221

روزی اسماعیل ، نوه ابو حنیفه شنید که یحیی از پدر بزرگ او بد گویی می کند ؛ پس به او گفت :

آیا این پاداش پدر بزرگ من است که مسکرات را حلال دانست و حد را از لواط کار برداشت ؟!!!



کنایه های شعرا و تصریحات ایشان در مورد یحیی بن اکثم :


وی آن قدر در این کار شهره شده بود که شعرا وی را علنا متهم به این کار کرده و در مورد او شعرها سرودند :

این شعر را ابو صخره ریاشی در مورد  یحیی بن اکثم سروده و احمد بن ابی نعیم آن را در حضور مامون خواند :

حاکمنا یرتشی وقاضینا             یلوط والرأس شرّ ما رأس‏

تاریخ بغداد ج14/ص196

حاکم بر ما رشوه می گیرد و قاضی ما لواط می کند ؛ و بدترین بدی ها آن است که از رؤسا باشد .

و نیز در مورد او گفته شده است که :

قاض یرى الحد فی الزنا            ولا یرى على من یلوط بأس

تاریخ بغداد ج14 ص196 - تاریخ مدینة دمشق ج64 ص81 و 82- المنتظم ج11 ص319 - شذرات الذهب ج2 ص41 - محاضرات الأدباء ج1 ص249

قاضی که در زنا حد جاری می کند          اما در مورد لواط کردن اشکالی نمی بیند!!!

اشعار دیگری نیز در مورد او سروده شده است که در آدرس های ذیل موجود است:

محاضرات الأدباء ج1 ص249 ؛ ثمار القلوب فی المضاف والمنسوب ج1 156 ش 221



به او کنایه می زدند که بیماری ابنه دارد :
در این زمینه در مورد او سروده اند که :

یحشو بها الممرد إذا ما خلا                  وهو کما یحشوهم یحتشى  

ثمار القلوب فی المضاف والمنسوب ج1 156 ش 221

همانکاری که وی وقتی با نوجوانان همراه می شود ، انجام می دهد ، دیگران نیز با او همین کار را می کنند!!!

در کتب ذیل نیز در این زمینه ماجراهایی نقل شده است :

وفیات الأعیان وأنباء أبناء الزمان ج6 ص154 ؛ محاضرات الأدباء ج2 ص273



زبان یحیی با دیدن جوانان خوش سیما بند می آمد :
ذهبی و غیر او از فضلک رازی در مورد یحیی بن اکثم نقل می کند که :

مضیت أنا وداود الاصبهانی إلى یحیى بن أکثم ، ومعنا عشرة مسائل ، فأجاب فی خمسة منها أحسن جواب . ودخل غلام ملیح ، فلما رآه اضطرب ، فلم یقدر یجئ ولا یذهب فی مسألة . فقال داود : قم ، اختلط الرجل.

سیر أعلام النبلاء ج12 ص10- تهذیب التهذیب ج11 ص160 - تهذیب الکمال ج31 ص211 - تاریخ مدینة دمشق ج64 ص83

من و داود اصفهانی به نزد یحیی بن اکثم رفتیم و ده سوال با خود برده بودیم ؛ پنج سوال از وی پرسیدیم و به خوبی پاسخ داد ؛ در این هنگام جوان خوش سیمایی وارد شد ؛ وقتی که نگاه یحیی به او افتاد از حالت عادی خارج شده و نتوانست که به حتی یک سوال دیگر پاسخ دهد ؛ پس داود گفت : برخیز که این شخص دیوانه شد!!!



عشقبازی با جوانان!!!
وی در این زمینه متخصص فن بوده و موارد بسیاری از وی نقل شده است که ما به خاطر حفظ عفت کلام از نقل آنها معذوریم :

تاریخ بغداد ج14 ص195؛ وفیات الأعیان وأنباء أبناء الزمان ج6 ص152



عبد الله بن مبارک :


لما استولى الناصر على طبرستان فوض إلى عبد الله بن المبارک القضاء وکان یرمى بالابنة فقال یا أمیر المؤمنین أنا أحتاج إلى رجال أجلاد یعینوننی فقال قد بلغنی ذلک

محاضرات الأدباء ج1ص249

وقتی که ناصر بر طبرستان چیره شد قضاوت را به عبد الله بن مبارک واگذار کرد – عبد الله متهم به بیماری ابنه بود - ؛ پس عبد الله گفت : ای امیر مومنان ؛ من مردانی جَلُد (نیرومند) می خواهم که من را در این کار یاری کنند .

ناصر پاسخ داد : به ما خبر رسیده بود که تو مردانی جَلٍد(خوش پوست و عیاش) می خواهی!!! (جلد در زبان عربی به دو معناست)


  خطیب بغدادى:
روى الذهبی عن  مکی بن عبد السلام الرمیلی قال : کان سبب خروج الخطیب من دمشق إلى صور ، أنّه کان یختلف إلیه صبیّ ملیح ، فتکلّم الناس فی ذلک.

سیر أعلام النبلاء: 281/18.

ذهبی از مکی بن عبد السلام روایت کرده است که علت کوچ کردن خطیب بغدادی از دمشق آن بود که جوانی خوش سیما در خانه او رفت و آمد می کرد ؛ به همین جهت مردم در مورد او شروع به صحبت کردند !!!


ابن الانماطى
ذهبی در مورد او می گوید :

الحافظ البارع مفید الشام ...  وقال عمر بن الحاجب: کان إماماً ثقة حافظاً مبرزاً فصیحاً سألت عنه الحافظ الضیاء فقال : حافظ ثقة مفید إلا أنه

کثیر الدعابة مع المُرد.

تذکرة الحفاظ:  ج 4 ص 1404 ، سیر أعلام النبلاء: ج 22 ص 174



حافظ متخصص ، آگاهی دهنده مردم شام ...

عمر بن حاجب در مورد او می گوید : او امام و مورد اطمینان و حافظ و مشهور و خوش بیان بود ؛ از حافظ ضیاء در مورد او پرسیدم پس گفت : حافظ است و پر فایده ؛ اما زیاد با نوجوانان (ریش در نیاورده) شوخی می کند!!!
پاسخ:
آقای نصر اصفهانی.مطالب شما را از باب میزان پوسیدگی و ناقابلی اسناد فرقهای اسلامی ثبت شد ولی فراموش نکنید که به علت نبودن خط و ابزار مناسب نگارش فرض وجود هر کتابی در حوزه ای که می فرمایید، تا قرون اخیر ابتلای به کذب ا ست.