ضمن سلام و تشکر از استاد نازنین بنیان اندیشی از اینکه کامنتهای نامربوط را حذف میکنید.
با توجه به اینکه راجع به شخصیتهای فرهنگی معاصر کمتر صحبت شده اگر مناسب دیدید این کامنت را نصب کنید. ضمن اینکه مشتاقیم در مورد بسیاری از افراد مطرح در این حوزه ما را چند قطرهای از چشمه سار حقیقت بهرهمند سازید.
بخشی از سخنان علی رضوی، پژوهشگر و مستندساز آزاد در پاسخ به پرسشهای مطرح شده در میزگرد بررسی انتخابات دهم ریاست جمهوری: «... بسیاری دیگر سوابق رعایت ظاهر و شریعت و بعضا حتی مبارزه داشتند: سیدحسن تقی زاده ها، ابراهیم پورباقرها، سعید نفیسیها، سیدمحمدکاظم شریعتمداریها، سیدابوالحسن بنیصدرها و امثالهم چیزی بیش از ابزار فعل صهیونیستها و مفسدین نشدند. ...»
رضوی با اشاره به انتشار دو جلد کتاب با عنوان «یادنامه» توسط سفیر وقت رژیم اشغالگر فلسطین در ایران دوران طاغوت، گفت: "مئیر عزری" 15 سال در دوران ستمشاهی نماینده عالیرتبه صهیونیستها در ایران، اخیرا خاطرات خود را با ویراستاری "ساسون بلوم" به عبری منتشر کرد که توسط دوست او "ابراهام حاخامی" برای یهودیان فارسی زبان داخل فلسطین اشغالی ترجمه گردید. "شمعون پرز" در مقدمه کتاب و در معرفی "عزری" آورده است: "دشوار بتوان میان ما اسراییلی ها کسی را یافت که مانند وی از پیچ و خمهای تاریخ و سیاست ایران آگاه باشد. مئیر، هم زبان ایرانیان را خوب می داند، هم با فرهنگ آنان به خوبی آشناست. آنچه ما در آیینه می بینیم، او در خشت خام می بیند. خوی رهبری و تلاش خستگی ناپذیر مئیر به مردم ایران و اسراییل سودهای فراوانی رسانده است و یهودیان بسیاری دنبال او به اسراییل آمدند و توانستند شاهکارهایی پدید آورند که در آغاز، انجام ناشدنی بود.»
عزری در قسمتی از خاطرات خود مینویسد: «یکی از نخستین کارشناسانی که در این گذر از اسراییل، [فلسطین اشغالی] دیدار کرد، شادروان استاد سعید نفیسی بود که برای نمایندگی ایران در کنگره خاورشناسان به مونیخ در آلمان رفته بود و در بازگشت -در سال 1957- چند روزی را در اسراییل میهمان وزارت خارجه اسراییل بود. استاد نفیسی یکی از برگزیدگان دانشگاهیان ایرانی است که اگر او را در دوره خود بیهمتا بخوانیم،گزافه نگفتهایم. او نه تنها در دانشگاههای تهران، قاهره و بیروت استادی شناخته شده بود که در دانشگاه علیگره هندوستان و دانشگاههای فرانسه و بلژیک همواره استاد میهمان بوده است. نامبرده از هم اندیشان پروفسور "اورئیل هد" در دانشگاه عبری اورشلیم بود که بارها تاریخ و فرهنگ ایران را به نام کارشناسی برگزیده در کنگرههای جهانی نمایندگی کرده است... نفیسی از خانوادههای سرشناس ایرانی بوده که بنا به گفتهها ریشه یهودی داشتهاند. همچنین برادرش پزشک ویژه شاه و پدرش نیز از نامداران کشور خوانده میشد. یکی دیگر از برادرانش "فتح الله" از سران شرکت ملی نفت ایران بود...»
عزری می گوید: «سپهبد کیا در پاییز 1958 مرا با استاد "بدیع الزمان فروزانفر"، سرپرست دانشکده الهیات دانشگاه تهران، آشنا کرد. شادروان فروزانفر با بسیاری از پیشوایان شیعه در ایران نزدیک بود و یکی از پیشوایان نامداری که هم میان تندروها(!) و هم میان دستگاههای دولتی نام و نشانی داشت و از کانال فروزانفر با وی آشنا شدم، "ظهیر الاسلام"، امام جمعه مسجد سپهسالار بود. دکتر "حسن امامی"، استاد دانشگاه و امام جمعه تهران و خواهرزاده ظهیرالاسلام در دانشکده حقوق دانشگاه تهران، حقوق مدنی تدریس میکرد و رایزن امور مذهبی شاه بود... فروزانفر دانشمندی ارزنده بود که پیگیری همکاری میان ایران-اسراییل و پاسداری از فرهنگ دو ملت را به سود هر دو کشور می دانست... از فروزانفر خواستم در دیداری با [آیتالله العظمی محمد کاظم] شریعتمداری، او را در برابر تندروی های گروه میهمان [گروه مصری به رهبری "حسن شلتوت"، رئیس دانشگاه الازهر مصر] آگاه کند.
فروزانفر کنار دست شریعتمداری روی زمین نشست و من هم کنار دست وی، فروزانفر پس از خوش و بشی کوتاه گفت: «شخصیت نادری را به حضورتان آوردهام»، بلکه به یاری حق و دعای خیر شما بتواند افتخار خدمتی داشته باشد. ابوی این جوان از خدمتگزاران صادق مملکت بوده و خودش نیز مؤمن باتقوایی است که در اسراییل به مردم و مملکت ایران خدمت کرده و عشق و ایمان معنوی و اعتقاد به اصول مذهبی او را به اسراییل کشانده و به منظور اجر اخروی و صواب باقی، جریدهای وزین را به زبان فارسی برای ایرانیان آن دیار منتشر میکند. با آرزوی خدمت به بیت آباء و اجدادی، سازمانی از ایرانیان در اسراییل تشکیل داده که دائم در فکر برداشتن قدمی مفید برای کشورشان هستند؛ مزید بر کل این خصوصیات مرضیه، در مورد فریضههای اسلامی و واجبات عینی نیز با ما معاضدت های مستحکمی دارد و مسلمانان اسراییل را با ما متحد میکند. چندی از شخصیتهای مذهبی و عائلههای رجال شیعه را برای معالجه به اسراییل فرستاده است که همه به سلامتی مراجعت کردهاند، عطف به آنچه که قبلا به استحضار مبارک رساندم شخصا شرفیاب شدهاند تا جنابعالی با صوابدید خودتان سوالاتی را که ضروری تشخیص میدهید مطرح بفرمایید. از این بنده ناقابل بشنوید و اظهر من الشمس بدانید که او صالحترین و صادقترین کسی است که با بلاغت و بصیرت میتواند به سوالات حضرت آیتالله العظمی جواب دقیق بدهد.
فروزانفر پس از پایان سخنانش خود را به گوش شریعتمداری نزدیکتر کرد و پرسید: حضار باید تشریف داشته باشند؟ شریعتمداری نیز آهسته پاسخ داد: آقایان برای همین منظور دعوت شدهاند. هر کدامشان صاحب نفوذی هستند و سپس رو به من کرد و گفت: خوشوقت جوانی که در ایران متولد شده، در ایران بزرگ شده، به اسراییل رفته تا به ایران خدمت کند و دوباره به ایران برگشته تا به خدماتش ادامه بدهد. ما از شما متشکریم. از شما قدردانی و به شما خوشآمد می گوییم. ما برای یهودیان ارزش زیادی قائل هستیم... «شنیدهایم که در تمام کنیسه ها به جان شاه مسلمان ایران دعا میکنند و برای ما همین بزرگترین دلیل است که ملت شما نمک ناشناس نیستند....»
شریعتمداری از من خواست اگر چیزی برای گفتن دارم بگویم؛ با ستایش خداوند یکتا و سپاسگذاری از وی گفتم «از اینکه رخصت داده شد تا افتخار عظیم مجالست حضرت آیتالله العظمی، قطب شیعیان عالم(!) نصیبم شود خدای ارحم الراحمین را شکر می گویم و به درگاهش استغاثه میکنم، عمر حضرتشان ظل توجهات امام زمان فرج الله تعالی طویل گردد (این گفتار از پیش با شادروان فروزانفر هماهنگ شده بود....)
چند روز پس از این دیدار، روزنامههای ایران با آب و تاب از گفتگوهای سه ساعته شیخ شلتوت و همراهانش با آیت الله شریعتمداری در زمینه نزدیکیهای شیعه و سنی نوشتند؛ ولی به گفته روزنامهها، آنگاه که به رایزنی در رویدادهای سیاسی رسیده بود، آیت الله در پاسخ به پرسشهای پافشارانه شیخ شلتوت گفته بود: این مسائل به ما مربوط نیست، ما با سیاست کاری نداریم، سیاست کار شاه و دولت و مجلس است.
این دیدار، آب پاکی به دستهای گروهی ریخت که با آرزوی آفریدن تنشهای بزرگ [بین صهیونیستها و ایرانیان] به ایران آمده بودند.
از نزدیکانم در دربار نیز شنیدم، آهنگ کوبنده سخن گفتن شاه با گروه [شلتوت] بر این راستا بود که روحانیت نباید خود را به کارهای سیاسی بیالایند. ریشه را دریافتم که به دنبال گفتگوهای ما با شریعتمداری و گزارش این دیدار از زبان فروزانفر به شاه بوده است.
شلتوت در ژوئیه 1960 نامهای به شاه نوشت و به رسمیت شناختن اسراییل را برای کشوری با مردمی شیعه نادرست خواند، اما شاه در پاسخ نوشت: این شناسایی به سال 1950 باز میگردد...»
عزری مینویسد: «اسدالله علم همچنین نخست وزیران پس از وی مانند امیرعباس هویدا که روز 25 ژانویه 1965 به نخست وزیری برگزیده شد در زمینه پارهای دشواریهای جوانان و دانشجویان ایرانی با من رایزنیهایی داشتند که یکی از بزرگترین دشواری هایی که مایه نگرانی سران کشور شده بود، پدیده چپ گرایی در میان جوانان و روش های پیروزمندانه این جهانبینی را در شکار آسان دانشجویان باید بخوانیم که عامل اصلی آن حزب توده بود.
پیرو فراخوان دولت ایران، موشه گیلبوعا، سرپرست بخش همکاری و یاریهای اسراییل به کشورهای دوست در وزارت دفاع این کشور، برای دیداری به تهران آمد. گیلبوعا در سراسر کشور بازدیدهایی فشرده نمود، در گزارش 30 برگیاش به شناسایی کاستیها و راههای از میان بردن آنها پرداخته بود. بزرگترین سازمان پویایی که به گونهای نوجوانان را در ایران گرد یکدیگر میآورد، سازمان پیشاهنگی سراسری کشور بود که کم و بیش 60 هزار دختر و پسر جوان از 10 تا 20 ساله را در خود جای داده بود. گفتنی است شاه و شه بانو از پشتیبانان این سازمان بودند.... گیلبوعا برنامهاش را به دو تن پیشکش کرد، یکی دکتر "نصرالله شیفته" دستیار نخست وزیر، دیگری "م. ح"....
یهودیان در تهران چند آموزشگاه مانند "آلیانس" یا اتحاد، "کوروش"، "اوتصرهتورا"، اتفاق داشتند. کسان دیگری نیز بودند که در برپایی سازمان جوانان در ایران توانستند گام های ارزنده بردارند. یکی از روزنامهنگار نامدار "ن. خ" بود و سردبیری چند رسانه را به دوش میکشید. از روز 10 تا 21 اکتبر 1957 میهمان وزارت خارجه اسرائیل بود که گزارش های سودمندی از دیدارش به آگاهی مردم ایران رساند. در نخستین کنگرهای که برای جوانان سراسر کشور برپا کرد، سازمانه ای جوانان اسرائیل را ستود و از من خواست در این زمینه سخن بگویم.... این روزنامهنگار سازنده، پس از چندی، دید و بازدیدهای دو سویه جوانان ایرانی و اسرائیلی را از دیدنی های هر دو کشور برنامهریزی کرد و به گسترش هستهای که باور داشت آیندهای درخشان برای جوانان ایرانی دربر خواهد داشت میدان داد.
موشه گیلبوعا یکبار دیگر در سال 1965 به ایران آمد... در دیدارهای دو سویه دانشجویی، گروهی از کارشناسان اسرائیلی پی بردند که دانشگاهها یکی از بهترین پناهگاههای دانشجویان چپ است. گروهی که خود را "مارکسیست های اسلامی" میخواندند نیز در این میان به گسترش باورهای خویش و یارگیری میپرداختند. گروه هایی نیز بودند که خود را وابستگان به "جبهه ملی" میخواندند که "محمد مصدق"، نخستوزیر سال 1953 در ایران و رویداد ملی شدن نفت، پیشوای این جبهه بود.
ایرانیان بیشتر به اسرائیل میآمدند تا اینکه دانشجویان اسرائیلی به ایران. نخستین گروه دانشجویان ایران در دوره فرماندهی "تیمور بختیار" بر ساواک از اسرائیل دیدن کردند.
سیدابوالحسن بنیصدر، که به انقلاب آیتالله خمینی پیوست و نخستین رئیس جمهور شد یکی از نخستین دانشجویان ایرانی از همین گروه ها بود که از اسرائیل دیدار کرد. آرمان بنیصدر، برهم آمدهای از باورهای حزب توده، گرایش های مذهبی و مردمی مائوئیست های چین بود؛ شاه و دستگاه های دولتی میخواستند دانشجویی مانند او را با گرایش های ایرانی، آرمان و فرهنگ میهن دوستی بیشتر آشنا کنند. بنیصدر سه ماه در اسرائیل بود و با گروه های گوناگون دانشجویی و سازمان های جوانان دیدار کرد. برخوردهای وی در این دوره بسیار پسندیده بود و در بازگشت به ایران با دانشجویان و دوستانش از نکتههای سازنده مردم اسرائیل و پشتکار و هنر و بردباری این مردم سخن میگفت... بنیصدر کم و بیش یک سال پس از دیدارش از اسرائیل دیگر پیوندی (ارتباطی) با اسرائیل نداشته است.(!)
ن.ت، یکی دیگر از دانشجویانی بود که آن روزها از اسرائیل دیدار کرد و همواره به این سرزمین و مردمش وفادار ماند. او در دانشکده "علوم اجتماعی" دانشگاه اورشلیم به آموزش پرداخت. با گرایشهای تند و بیچون و چرا در فرود و فراز رویدادهای 1979 به پیروان آیتالله خمینی پیوست و آنچه در توان داشت در راه رژیم اسلامی پیشکش کرد. پس از فروکش نمودن تب و تابها به انگیزهای ناشناخته دستگیر شد و چندی در زندان بود و سپس آزاد شد.
اینکه پدیده فراخوان (دعوت) دولت اسرائیل از دانشجویان ایرانی برای بازدیدی آموزشی، شیفتگان فراوانی را به سوی خود نکشید، ولی بازتابی خوشایند به دنبال داشت. یکی از کسانی که در این زمینه بیش از دیگران میکوشید، "س. ا"، سرپرست امور دانشجویی در دانشگاه تهران بود. "س. ا" از خانوادههای سرشناس ایران و گرایش فراوانی به پیشبرد زندگی دانشجویان و دانشگاههای کشور داشت...»
منبع : http://bahram54.blogfa.com/8804.aspx
پاسخ:
آقای منصور. یکی دیگر از سرداران و سردستگان پنهان در ورای این گونه امور و پیشاهنگ باستان پرستی و ضدیت هیستریک با عرب و اسلام به اصطلاح پروفسور حسابی بود که با شگردی ویژه و به عنوان دانشمند که نمی دانم زمینه دانش او در چه گرایش و مایه بود در پس پرده بازی ها داشت. امیدوار باید بود که از میان جوانان علاقمند به کوچه گردی در تاریخ معاصر کسانی تاریخ رجال ایران در دوران پس از مشروطه از معمم و مکلا را بدون رتوش منتشر کند.