آقای مسعود،
در پاسخ به جنابعالی مجبور به مفصل نویسی هستم تا انشاء الله بحث به زنجیره ای از ایراد و پاسخ های گیج کننده و غیر قابل جمع بندی منجر نشود.
موضوع جمعیت شناسی مختص تجمعات انسانی در محدوده رخداد پوریم نیست. گرچه به مطالعه سرزمین پوریم زده کمک مناسبی می کند ولی اعمال آن در جغرافیای دیگر کره ارض، دریچه نوی به شناخت حیات انسان روی زمین باز می کند.
واقعیاتی هستند که قابل انکار نیستند: اول آنکه هیچ رخداد ویرانگر طبیعی نیز تمام انسان های یک منطقه را از بین نمی برد. چه رخدادهای اجتماعی و انسانی مانند جنگ چه رخدادهای طبیعی مانند زلزله، گردباد یا یک سیل به شکلی که می شناسیم، نه تنها تمام انسان های یک منطقه را پاکسازی نمی کند بلکه در بدترین حالت بیش از بیست درصد جمعیت را از بین نمی برد.
دوم آنکه انسان برخلاف سگ و گربه، به حداقل باقی مانده از زاد ولد خود، حساس است. کسی یک سگ یا گربه اجاق کور نمی نامد یا آن سگ یا گربه از آنکه هیچ فرزندی نیاورده یا هیچکدامشان باقی نمانده اند ناراحت نمی شود و اقدام به تجدید آن نمی کند. حیوانات بسته به شرایط محیط و امکاناتی که برای آنها فراهم است زاد ولد می کنند. ولی انسان ها از قدیمترین دورانی که بشر به یاد دارد نه تنها از بی فرزندی گریزان بوده و انسان های بی فرزند در میان آنها، حتی امروز، استثناء و غالباً از سر ناچاری چنین بودده اند، بلکه انسان حتی به یک فرزند نیز اکتفاء نمی کند و تک فرزندی برای انسان نگران کننده است و آن هم پدیده ای نادر در میان انسانها از گذشته تا امروز است.
سوم اینکه بصورت منطقی تجمعات انسانی بر روی زمین بصورت همزمان از چند نقطه جوانه نزده اند بلکه از یک جغرافیا به جای های دیگر پراکنده شده اند.
نگاه به این واقعیات ما را به چند نتیجه هدایت می کند. اول آنکه اگر نقطه ای اکنون مسکون است از روز اول چنین نبوده و این جمعیت با یک مهاجرت شکل گرفته است. پس اگر بررسی جمعیت یک منطقه در زمان دور یا نزدیک جمعیت آن را به صفر نسبی میرساند پس آن زمان همان مهاجرت تجمعات اولیه است. دوم اینکه اقوامی بر روی زمین، بر اثر حوادثی غیر عادی که نمونه هایی از آن را خداوند در قرآن ذکر می کند، بطور کامل معدوم شده اند. پوریم یک نمونه تسویه کامل است و بنیان اندیشی مدعی نیست که تنها نمونه است. نمونه دیگر طوفان نوح است که ترکیه را پاکسازی کرده. چنین مواردی نه تنها وجود داشته اند بلکه حتی کم نیستند. مشکل اینجاست که کسانی که تاریخ رسمی را تدوین کرده اند بدون اشاره به هیچ رخداد قابل توجهی و تنها با اشاره به چند جنگ که جز کسر قلیلی را از نمی توانسته از میان ببرد، جمعیت این سرزمین را پیوسته و پشت در پشت و نسل در نسل همین اعلام کرده اند.
در هر منطقه ای مهاجران یا به سرزمینی بکر وارد شده اند یا به محلی رفته اند که اقوام پیشین بر اثر رخدادی که بر ما شناخته نیست، تسویه کامل شده اند. در ایران نیز جز این نیست. یکبار پوریم منطقه را خالی از سکنه کرده و بار دیگر چند صد سال پیش مهاجرانی به این منطقه وارد شده اند و جمعیت اولیه را تشکیل داده اند. در عربستان هم، حتی کمبود امکانات اگر رشد جمعیت را کند هم کرده باشد ولی مانع از آن نشده است و فزونی جمعیت نسبت به امکانات آن جغرافیا باعث سر ریز جمعیت به جغرافیاهای دیگر شده است. در ضمن این را هم اضافه کنم که ما از رخدادهایی که جمعیت انسانی را تعدیل کرده باشد، پس از نزول قرآن تا چند صد سال پیش، یعنی در بازه ای در حدود هزار سال، بی اطلاعیم.
به هر حال نمی توان منکر آن سه واقعیتی که عرض کردم، شد. به جای آنکه تعجب شما مانع از پذیرش واقعیات و تبعات آن باشد، بیاندیشید که چه بر سر انسان گذشته که از آن بی اطلاعیم.
با احترام
مهدی
پاسخ:آقای مهدی. در واقع توجه به تشابه عواقب، میان سایت های تخریب شده در ماجرای پوریم، با دیگر نمونه های مذکور در قرآن را، که هیچ یک اثری از بارسازی ندارند، می توان به عالی ترین صورتی انهدام کامل و بی جایگزین و یا همان قتل عام شناخت. زیرا در هر دوی این ماجراها بازمانده انسانی برای ترمیم و تجدید حیات نبوده و اطلاعات در باب مردم ساکن در دایره این حوادث به تمامی مفقود شده است با این تفاوت که نام اقوام نابود شده بر اثر خشم الهی را در اشارات قرآن می توان یافت و در قتل عام پوریم حتی همین اندازه آگاهی نیز به دست نمی آید.