سلام استاد
اگر پس از چند سال درس آموزی از محضر شما شایسته ارائه نظر باشم ، درباره نتیجه گیری انتهاییتان در مورد هخامنشیان منطقی ترین نظریه برایم این است که اشارات تورات به قتل و عام پوریم را اصیل و واقعی و تاریخی بدانم و شخصیتهایی همچون اخشورش و داریوش و کوروش و کمبوجیه و ... را شخصیتهایی حقیقی و تاریخی ولی نه صاحب امپراطوری ای به نام هخامنشیان ، بلکه قومی شرور و اجیر شده برای یورش به بین النهرین که یهودیان در 100 پیش به کمک گنگ باستان شناسی خود و برای رد گم کردن اصل ماجرا و بیگانه بودن آنها و غیر بومی بودن آنها بنای نیمه تمام بابلی تخت جمشید را تصمیم گرفت به نام آنها سند بزند و با جعل چند کتیبه در تخت جمشید و بیستون این آثار بابلی را هخامنشی معرفی کند تا با «ایرانی» وانمود کردن آنها این رد را گم کنند که آنها بیگانگانی اجیر شده برای نجات یهود بوده اند و برای این منظور بهترین راه ایجاد نمایه هایی از بازمانده های بابلی منطقه برای بخشیدن هویتی مستقل به هخامنشیان با این برداشت که هخامنشیان یک حکومت مقتدر منطقه ای بوده اند که در حق یهود ذلیل و ضعیف لطف کرده و آنها را نجات داده اند تا کسی شک نکند که هخامنشیان هیچ استقلالی نداشته و تنها جیره خوار یهودیان بوده اند .
پاسخ:
آقای توحید. در حال حاضر که اثبات نونوشته بودن تورات از ده مسیر مختلف ممکن است اشارات به قتل عام پوریم در کتاب استر را، به شهادت مساکن سوخته در سایت های کهن، و قطع کامل تولید و توزیع، در سراسر ایران باید جدی گرفت و ملحقات هخامنشی آن را به دور انداخت، چرا که با عوالم مادی تاریخ همخوانی ندارد. در عین حال کتیبه سر پل ذهاب و بیستون دو مضمون مشترک با دو ارائه از نظر گرافیک مختلف اند. یافتن صاحب اصلی نقش برجسته ها و موضوع نزاع و اسیران آن، چندان روشن نیست، ولی به کارگیری خط تصویری و کهن در کنار مهر، ماجرای آن را لااقل به بیش از دو هزاره مانده به ظهور مسیح عقب می برد و مسلم است که نمی تواند ربطی به داریوش هخامنشی و حتی بابلیان داشته باشد. در مورد تخت جمشید هم با تکیه به حساسیت یهود در علم و بزک کردن و نیز داستان نویسی توراتی بر نقاط مختلف بیستون و مقبره و به خصوص تخت جمشید،احتمالا سعی در تامین شبه معبدی برای سلیمان در ایران، پس از فروپاشی بابل آشکار می کند که مقاومت جمعی بومیان ایران و ماجرای پوریم دنبال کردن آن را عقیم گذارد. در این جا هم درس دیگری در باب مسائل تاریخ ایران قابل برداشت است که اگر بومیان ایران به عنوان سدی در برابر یورش وحشیان هخامنشی و یهودیان ایستادگی و مهاجمان را ناگزیر به انتخاب قتل عام شبانه کرده اند، پس ورود بی مزاحم یونانیان به ایران در پی گریز از لشکریان روم، با روشنی بیش تری فقدان حیات انسانی بر اثر وسعت نسل کشی عام در آغاز ورود مزد بگیران هخامنشی را قویا اثبات می کند.