منصور
سه شنبه 12 مهر 1390 ساعت 02:56 AM
سلام به استاد گرامی و دوستان محترم
استاد، یکی از این سفرنامه ها «سفرنامه سر آرتور هاردینگ» سفیر انگلیس در زمان مظفرالدین شاه است که می گوید از سال 1900 تا 1905 در ایران بوده است. نکات سوال برانگیز زیادی در این کتاب است که معلوم نیست از جانب نویسنده بوده یا مترجم معلوم الحال آن «جواد شیخ الاسلامی» که در این مجال نمی گنجد من فقط بخش کوچکی از آن را نقل می کنم:ص. 10
«در سال 1873م. ناصرالدین شاه به پایتختهای بزرگ اروپایی، از جمله لندن سفر کرد و پدرم یکی از مهمانداران رسمی دولت انگستان بود که به امر ملکه ویکتوریا، تا موقعی که پادشاه ایران در کشور ما اقامت داشت وی را همراهی می کرد. خاطره این بازدید شاهانه کاملا در ذهنم زنده است. چونکه در آن تاریخ در دبیرستان ایتن درس می خواندم و خوب به خاطر دارم که آموزگار و سرپرست گروه ما مستر مارین دین به همه بچه ها دستور داده بود درباره این سفر شعری به لاتینی بسازند. نیز به خاطرم هست آموزگار به ما اجازه داده بود در این شعری که قرار بود بسازیم بجای کلمه «شاه» لغت «هخامنش» را بکار بریم که اتفاقا پیشنهادی بسیار مطلوب و خوشایند بود، زیرا که همان عنوان پر طنطنه Magnus Achaemenides (خدایگان بزرگ هخامنش) تقریبا برای پر کردن مصراع اول قصیده کفایت می کرد. از آن گذشته ، مستر مارین دین به ما گفته بود که در ساختن منظومه مورد نظر می توانیم ورود دوستانه و صلح آمیز ناصرالدین شاه را از ایستگاه راه آهن پادینگتن به کاخ سلطنتب ویندزر با ضایعات و تلفات شومی که نصیب یکی از اسلاف باستانی همین پادشاه، خشایارشا گردید هنگامی که خواست در رأس ارتشی بزرگ از تنگه هلسپونت بگذرد و قدم به خاک اروپا بگذارد مقایسه کنیم.»
با توجه به عکسهایی که از تخت جمشید در زمان ناصر الدین شاه داریم که هنوز کتیبه ای بر دیوارهای آن نوشته نشده ، جالب است. دم خروس را ببینیم.
پاسخ:
آقای منصور. مطلب ارزشمند و قابل اعتنای اشاره شما به بنیان کلانی متصل است که در صورت استمهال اجل ان شاء الله به زودی به آن وارد خواهم شد. به طور خلاصه بدانید در مطالعه تاریخ معاصر ایران با چنان بسته ای از دروغ رو به روییم که در مقایسه، سازندگان ماجرای خشایارشا و لشکرکشی ۵ میلیون نفره اش به یونان معصوم تلقی می شوند. محل آن است یادآوری کنم که سرپل های این تحقیقات متکی به این چند پایه عمده است
۱. تعیین تکلیف با وقوع پوریم و نتایج حاصل از آن در شرق میانه و از جمله وقوع انقطاع کامل با حوزه های تمدن کهن شرق میانه.
۲. تعیین تکلیف با مستند طوفان نوح و تختگاه هیچ کس و برداشت های منطقی مرتبط یا آن مستندها.
۳. تعیین تکلیف با ماجرای خط و امکانات نگارش و از جمله با مدخل قلم.
۴. تعیین تکلیف و باور به این که گستره جهانی فرهنگ بشری، از مبتدای ملاحی در اوقیانوس ها و پس از جمع بندی تجسساتی ممکن شده، که در ملاحی جهانی به دست آمده است.
۵. تعیین تکلیف با نقشه شهرهای ایران در ۱۶۰ سال پیش که از مخزن ارتش تزار برداشته شده است.
هر یک از این سوتیترها با استحکام کافی به مدخل های دیگر جوش خورده اند و همین انبساط داده ها موجب شده کم تر کسی را با مقاطع اصلی این مباحث اشنا دیده ام. این جا و آن جا مطالبی از مدعیان بنیان اندیشی می خوانم و می شنوم که مثلا از بناهایی باستانی با کاربردهای سیاسی و فرهنگی، در شهرهای ایران ۳۰۰ سال پیش دم می زنند! چنان که دورنمای موجود نشان می دهد کسانی با رجوع به این همه مدخل، خود را وامانده و بی نصیب می بینند و می کوشند با سرهم بندی و ارائه طرح های مغایر و گاه حتی کودکانه و سرقت از متون و تصاویر این مجموعه، خود را صاحب نظر در موضوع فرهنگ و تاریخ معرفی کنند که انتشار جزوه ای پرهزینه در باب تاق بستان یکی از وقیح ترین آن هاست و کسان دیگر در حالی که خود را در صف بنیان اندیشان جا می زنند اما چیزی از ریشه های به هم پیچیده این مکتب نو نیاموخته اند. به راستی که باید خود را در برابر این نشانه ها قرار دهیم، بی جانی محتوای منابر آن ها را جار زنیم و پایه های حوزه بنیان اندیشی را چندان تقویت کنیم که در رویارویی های محفلی و غیر فنی هم قادر به دفاع از ادعاهای خود باشیم.
سهشنبه 12 مهر 1390 ساعت 09:26 ق.ظ