http://sharghdaily.ir/Default.aspx?News_Id=9526
ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
حذف گرایش های افراطی باستان شناسانه
ناصر فکوهینزدیک شدن مفهوم باستانشناسی به مفهوم باستانگرایی در دوره پهلوی اول و دوم، گرایشی بهشدت ضدباستانگرایانه را با انقلاب 1357 به وجود آورد که در نخستین روزهای انقلاب واکنشهایی را علیه آثار باستانی به وسیله گروههای غیرقابل کنترل ایجاد کرد. البته این گرایشها به سرعت از میان برداشته شدند و نظام جدید به ویژه پس از پایان جنگ با پیش گرفتن گفتمانی اسلامی – ایرانی، بیش از هر چیز تاکید خود را بر وجود یک میراث مشترک در هر دو حوزه قرار داد که باید به یک گونه نگریسته شوند و با یکدیگر پیوند بخورند. در سالهای پس از انقلاب و تا امروز عملا نیز چنین شد و گرایشهای افراطی به نوعی کنار گذاشته شدند. برای مثال تقویم شمسی که یادگار دوران پیش از اسلام است و مناسبتهای مهم آن به ویژه جشن نوروز حفظ شد و همچون گذشته مورد احترام بالایی قرار گرفت، در حالی که تقویم قمری و مناسبتهای آن که برخی از آنها در دوران پهلوی اول و دوم تضعیف شده بودند، احیا و تا حد زیادی تقویت و پررنگ شدند.
تجربه سیاسی سالهای پس از انقلاب به طور کلی گویای آن بود که باورها و رفتارهای ایرانیان چه در مرکز پیدایش این تمدن در خاندانهای بزرگ باستانی و چه در حاشیههای آن که در ابتدا نه حاشیه بلکه بخشی اصلی از این تمدن بودهاند، نظیر منطقه غربی و شرقی کشور، ریشههایی بسیار عمیقتر از نظامهای سیاسیای دارند که اغلب از میراث باستانی به سود خود یا دیگران استفاده و بهتر است بگوییم سوء استفاده کردهاند. بنابراین هرچه بیشتر روشن شد که اصولا در تقابل قرار دادن میراث اسلامی و میراث ایرانی چندان نمیتواند راه به جایی ببرد و اکثریت قریب به اتفاق ایرانیان در نسل حاضر با چنین رویکردی موافق نیستند. به همین دلیل روند و نگاه به سوی باستانشناسی بهکلی تغییر کرد. سیاستگذاران از این پس درک میکردند که هویت تازهای را میتوان از میان ویرانههایی که اغلب در کنار هم روی این پهنه، گویای حیات مردمان این بوم در پیش و پس از اسلام هستند، تعریف کرد و بر همین پایه نیز گفتمانهای تاریخی و سیاسی را سامان داد و این شاید یکی از مهمترین دستاوردهای انقلاب است که دو یا سه دهه پس از آغاز آن برای ما داشت. دستاوردی که در عین حال با تحولی در ذهنیت اکثریت ایرانیان و افزایش سرمایه فرهنگی ایران که نیازی هرچه بیشتر به میراث فرهنگی را طلب میکرد، همراه بود. رسیدن به چنین موقعیتی هم مطلوب بود، چون زمینه را برای برنامهریزیهای جدیدی در حوزه باستانشناسی و میراث فرهنگی فراهم میکرد و هم مخاطرهانگیز، زیرا به دلیل موقعیت زبانی – قومی ایران، لایههای حافظه تاریخی در این کشور لزوما شکل یکپارچه نداشته و ندارند. از این رو یک سیاست باستانشناختی بدون شک باید با یک سیاست مدیریت تفاوتهای زبانشناختی و قومشناختی همراه شود که در مجموع سیاست فرهنگی بسیار پیچیدهای را تشکیل میدهد که در عین حال نمیتوان سیاستی از لحاظ سرزمینی یکسان باشد و با مردم و منطقهای که از آن سخن میگوییم میتواند و باید متفاوت بوده و میان میراث باستانی محلی و میراث باستانی ملی همسازی ایجاد کند.