احسان
یکشنبه 8 مرداد 1391 ساعت 1:55 PM
استاد عزیز داشتم در حین مرور مطالب گذشته به پاسخی که چند سال پیش به آقای بهرامی در مورد بساط پرزرق و برق هنر نوشته بودید برخوردم. به جرئت میتوانم بگویم آن چند پاراگراف چنان بیدارگر و تاثیرگذار است که به تنهایی تمام دکانهای احمق فریب و سراسر مسخره به اصطلاح هنرپروری را تخته میکند. و در شگفتم که این روشنفکری بی خاصیت و عقب افتاده ی ما این همه سال چه کرده که هرچه در این سایتها و وبلاگهای کوفتی و مدعی فضل و ادب و فرهنگ گشتم نه یک پاراگراف که به اندازه ی دو سطر مطلبی در انتقاد از این مقوله بی دروپیکر نیافتم و ندیدم.
پاسخ:
آقای احسان ممنونم از عنایت شما. حالا همه چیز را به فرم هنر درآورده اند. اگر توپی را دقیق شوت کنی. گویی دردهای جامعه اطراف ات را دوا کرده ای و علی الحساب چند میلیاردی از همه طلب کار می شوی. و بر همین روال و رونق است داشتن دو سه خشت و آجر اضافی برای اسکان عیالوار بی پناهی که برای حفظ آبروی خود کفش های پای فرزندان اش را هم به گرو می دهد. چرا که پیش از این صاحب خانه، حسابداری دانشگاه تا فرش زیر پای ات را هم ربوده است. و امان از دارو و درمان که مراجعه به عزراییل بسیار آرامش آفرین تر از جناب دکتر است که احتمالا و برای تظاهر در دیوار منزل و مطب اش کپی دانه برچین ها را آویزان کرده و توصیه دارند که قرآن را بر زمین گذار و تقاضای وام تا ربح 22 درصد را به شعبه بانک کاملا یهودی بفرست که به تازگی در نبش خیابان گشوده است. این است آن دنیای قلابی ساخت اتحاد یهودیان و پزشکان و ورزش کاران و مدرسان و حقوق دانان و صاحبان دکه های معاملات املاک و منبر داران امام کش و مالندگان رنگ و روغن بر تمام این صحنه های مفتضح که سهم خود را به عنوان هنرمند می طلبند.
دوشنبه 9 مرداد 1391 ساعت 03:07 ق.ظ