این یارو که جاعل خاطرات اعتماد السلطنه بوده ، یه جورایی شوونیست بوده .
_ اهواز تا عهد احمدشاه خردسال و قبل از ظهور رضا خان قطاع الطریق ، بصورت احواز کتابت می شد .
تبریزی های نگون بخت را هم که عقل و چشم به دهان اجنبی ها تصویر کرده . لابد اجنبی هاش هم لنینیسم بودند .
_ چه بیسواد هم بوده طفلک .
_ انشاء آن زمان هم بصورت نثر مسج عربی بوده . این نثری که در خاطرات می بینیم شبیه همین دیالوگ های ساده شده برخی از پرسوناژهای تلوزیون حکومتیِ خودمان است که با اتول یا درشکه ، همیشه خدا در حال گذر از تک خیابان بلند لاله زار هستند .
_ آآآم .. مگه اون موقع پارک هم بوده ؟ تا بوده باغ فرمان فرما و باغ کامران میرزا ، باغ بهجت الملوک و غیره بوده . حالا واسه کی پارک رو ساختند ؟ نسوان که کشف حجاب نکرده بودند که با شوی و اطفال بروند سیزده بدر پارک .
_ چسب اعلانات !! چند نفر مگه فارغ التحصیل دارالفنون .. . منظورم ، مکتب بی بی شهربانو بودند که این اعلامیه را با نیم سواد قرآنی شان بخوانند ؟ چسب هم بوده اون دوران ؟
«همان نصف سطر میرزای شیرازی رضوان الله تعالی علیه، مملکت ما را از توی حلقوم خارجی ها بیرون کشید». از فرمایشات گهربار آیت الله خمینی
تا همین یکسال پیش آمیرزای شیرازی یه جورایی خدا بود برامون . حالا هم که این برگه از تاریخ درخشان مان هم توزرد از آب دراومد .
آقا ناصر ، این داستان هم به رُم ختم و قهرمان هم طبق معمول شیرازی ست . بعضی اوقات فکر می کنم خالوزاده های من باید این چند استان کرمان ، اصفهان ، فارس و یزد و قم را یک کشور واحد می کردند . سطح کلاس این چند استان به ما ایرانی های دهاتی نمی خوره . هرچی آس در زمان عهد عتیق بوده درو کردند . آزادی خواه ، قهرمان ، آخوندای کله گنده ، مدرسه آخوندا ، نویسنده های نامی ، شاعر .. .. شراب ، گز .. .. پسته ، مطرب .. .. عهدیه ، داش آکل .. .. پدر خوانده و مافیا ( اشتباه کردم خانواده مافیا تووو سیسیل ِ) . سرامیک و تایر و رویان ، پالایشگاه ، ستاره فارس .. کویر .. کویر .. کویر و باز هم کویر