خبرنگار ایسنا برای یادکردی از عبدالحسین سپنتا در سالروز تولدش و نیز پیگیری وضعیت آرامگاه او، به سراغ فرزند این هنرمند رفت. ساسان سپنتا، که 78 سال سن دارد و در حوزه زبان و ادبیات فارسی و موسیقی تحصیل کرده است، به ندرت حاضر به انجام مصاحبه میشود. با این حال او در گفتوگویی با خبرنگار ایسنا مطالبی را درباره پدرش و ساماندهی آرامگاهش مطرح کرد.
پدر شما با ساخت فیلم «دختر لر» به شهرت رسید. ابتدا کمی از او و آنچه درباره ساخت این فیلم و دیگر کارهای مرحوم سپنتا میدانید، بگویید.
ساسان سپنتا: پدرم پیش از آغاز کار فیلمسازی بیشتر در زمینه ایرانشناسی، تاریخ و ادبیات مطالعه می کرد و ضمن آن، با تماشاخانهی زرتشتیان هم همکاری می کرد. بعدها توسط یکی از پارسیان هند به نام «دینشاه ایرانی» که مرد ادیبی بود، برای ادامه تحصیل به هند دعوت شد و در آنجا کتاب هایی را هم از زبان انگلیسی ترجمه کرد که از آن جمله به «اخلاق ایران باستان» می توان اشاره کرد.
زمانی که پدرم در هندوستان بود، با «اردشیر ایرانی» که یک کمپانی فیلم داشت، آشنا شد. در این کمپانی، اولین فیلم ناطق هندی ساخته شده بود و این آشنایی و بازدید مرحوم سپنتا از آنجا، او را به فکر انداخت که چرا فیلمی به زبان فارسی نداریم؟
به این ترتیب او شروع کرد به مطالعه کتابهای مرتبط با فیلمسازی و کمی هم شیوه کارگردانی را در کمپانی یاد گرفت و بعد سناریوی «دختر لر» را نوشت و سال 1311 آن را ساخت.
البته پیدا کردن هنرپیشه برای این فیلم، مخصوصا هنرپیشه زن، خیلی مشکل بوده و در نهایت همسر یکی از کارمندان «اردشیر ایرانی» که اصالتا کرمانی بود و در هند زندگی میکرد، ایفای این نقش را قبول کرد و به عنوان اولین هنرپیشه زن ایرانی در فیلم «دختر لر» بازی کرد.
آنطور که میدانم، گویا نمایش این فیلم در آن زمان برای مردم بسیار جالب بوده، چون فیلمی را به زبان خودشان میدیدند.
و ساخت این فیلم قبل از آن بوده که شما به دنیا بیایید، درست است؟
بله. من در سال 1313 متولد شدم و فیلم «دختر لر» سال 1312-1311 ساخته شد؛ درواقع در زمان ساخت فیلم، مادر و مادربزرگم به همراه پدرم به هند رفته بودند ولی از آنجا که ساخت فیلم مدت زمان زیادی طول می کشید، مادرم در زمان بارداری به دلیل گرمای هوای هند به ایران برگشت.
بعد از «دختر لر» هم مرحوم سپنتا کار فیلمسازی را ادامه داد؟
بله. در همان سال 1313 که قرار بود جشن هزاره فردوسی را در توس بگیرند، فیلم فردوسی را تهیه کرد. بعد فیلم «شیرین و فرهاد» و بعد از آن در در استودیویی دیگر، فیلم «چشمان سیاه» را ساخت. «لیلی و مجنون» هم اثر دیگری بود که او تهیه کرد و اینها همگی جزو اولین فیلمهای فرهنگی – هنری ایران هستند. در حالی که با مطرح شدن واژه «فیلمفارسی»، خیلیها به دلیل نداشتن اطلاعات کافی نمیدانستند که برخی از فیلمهای قبل از انقلاب، فرهنگی- هنری بودهاند.
پدرتان بعد از آن دیگر فیلمی نساخت؟
کلا پنج فیلم ساخت و سناریوی «عمر خیام» را هم نوشته بود که با جنگ جهانی دوم و قطع ارتباط کمپانیهای فیلمسازی با ایران همراه شد.
سناریوی این فیلم را دارید یا به جایی مثلا موزه سینما دادهاید؟
متن سناریو را دارم ولی نسبت به موزه حساسیت دارم، چون بسیاری از آثاری که به موزهها داده شده، گم شدهاند.
یادم میآید سال 1334 که در دانشگاه تهران تحصیل میکردم و موسیقی را نزد استاد صبا، کلنل وزیری و روح الله خالقی یاد میگرفتم، به سختی توانستم صفحات قدیمی از آثار این اساتید را پیدا کنم. ضمن اینکه تعداد زیادی از صفحات مربوط به این افراد به ویژه مرحوم خالقی (آهنگساز سرود ای ایران) که جمعآوری شده بود، در سال 58 ناپدید شد و شاید هم به تاراج رفت.
با این وجود برخی از آثار مربوط به پدرم را در اختیار آقای جمال امید قرار دادم که او هم به موزه سینما داد.
تا به حال به موزه سینما رفتهاید تا یادگاریهای پدرتان را آنجا ببینید؟
بله. اتفاقا از رفتن به موزه سینما خاطرهای هم دارم. حدود 15 –10 سال قبل که در تهران بودم، روزی پیاده به سمت لالهزار میرفتم که دیدم گوشهای روی یک تابلو نوشته «موزه سینما». پیش از ظهر بود و برای دیدن موزه زنگ آن را زدم. بعد از چند دقیقه خانمی در را باز کرد و گفت موزه تعطیل است و با اینکه خود را معرفی کردم، در را بست و رفت. بعد از آن هم دیگر به موزه سینما نرفتم و الان حتی اگر دعوتم هم بکنند، نمیروم.
البته همین جا غیابا از خانم طاهری که در فیلم خانه ملی ایران حضور دارد، برای فعالیت و دلسوزیشان جهت جمع آوری و حفظ فیلمهای قدیمی تشکر میکنم.
یکی از جاهایی که به نوعی یادبودی برای مرحوم سپنتا محسوب میشود، آرامگاه اوست که چند سال قبل به دلیل آنچه ساماندهی گفته شد، نبش قبر شد ولی وضعیت آنجا خیلی سامانی پیدا نکرده و اخیرا سنگ قبر پدرتان هم گویا مفقود شده است. قرار نیست برای انجا کاری کنید؟
محلی که پدرم در آنجا دفن شده، آرامگاه تعدادی دیگر از اعضای خانوادهام از جمله دو مادربزرگ و دایی پدرم نیز هست. در این محوطه بنای طاقی شکلی ساخته شده بود که سقف آن در حال ریزش بود. از آنجا که برخی از اعضای فامیل برای خواندن فاتحه بر سر مزار میآمدند، قرار شد این محل را ساماندهی کنیم.
بر این اساس از امام جمعه اصفهان مجوز نبش قبر گرفته شد و اجازه پیدا کردیم تا اجساد را به جایی دیگر منتقل کنیم تا پایههای طاق درست شوند. همچنین از آنجا که این محل، سند داشت، با دوندگی بسیار از شهرداری مجوز گرفتیم تا آنجا را بسازیم چون این آرامگاه که در اطرافش منزل مسکونی قرار دارد، به زبالهدانی و محل شستن ماشین تبدیل شده بود.
اما به مجرد اینکه خواستیم آنجا را دیوارکشی کنیم، از طرف قبرستان تخت فولاد آمدند و گفتند که اینجا باید جزو مجموعه تخت فولاد باشد. به همین ترتیب قضیه دچار کشمکش شد و دیواری را که ساخته بودیم، با بلدوزر تخریب کردند و درِ آهنی را که گذاشته بودیم، کندند و بردند.
پس یعنی قرار نیست وضعیت آنجا تغییری کند؟
این محل الان یک خرابه شده و در آن ماشین شسته میشود. حاضر نیستم آنجا خرجی کنم، چون نمیتوانم هر روزدر این محل کشیک دهم. البته گویا همسایهها هم طوماری امضا کردهاند تا آنجا به فضای سبز تبدیل شود.
وجود افراد به قبرشان نیست، مخصوصا وقتی که علاقهای به آثار او نشان داده نشده است. به همین دلیل در چنین شرایطی هر ریالی که در آنجا خرج کنم، یعنی پول هدر دادهام، همان طور که خرجهای قبلی هدر رفته است!
یعنی الان جسد مرحوم سپنتا دوباره به جای اصلی خود برگردانده شده است؟
برگشته است.
ولی به نظر میرسد که هم چنان پای همان دیواری است که به آنجا منتقل شده بود، منتها در حال حاضر حتی سنگ قبر هم روی آن نیست.
بله. البته دوبار که نمیتوان نبش قبر کرد. این قبرها از جایی که در ابتدا بودند به کنار دیوار (در گوشه محوطه) برده شدند و سنگ هر کدام هم روی آن گذاشته شد تا اینکه قضیه تخت فولاد پش آمد و بعد از اینکه دیواری که کشیده بودیم، تخریب شد، متوجه شدیم سنگ قبر پدرم نیست.
در اینباره همسایهها هم جواب درستی به ما ندادند. البته گاهی مطالب نابجایی به دلیل فیلمساز بودن پدرم به او نسبت داده میشد. اما با این حال وجود افراد به قبرشان نیست، مخصوصا وقتی که علاقهای به آثار او نشان داده نشده است. به همین دلیل در چنین شرایطی هر ریالی که در آنجا خرج کنم، یعنی پول هدر دادهام، همان طور که خرجهای قبلی هدر رفته است!