به نقل از کتاب خاطرات آیت الله سید ابوالفضل برقعی:
[یک سال از ورود آقای بروجردی تقریبا گذشته بود که شنیدم رادیو انگلیس اعلام کرده که: آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی که مرجع تقلید و مقیم نجف بود وفات کرده و آقای بروجردی به جانشینی ایشان برگزید شده اند!!
اینجانب بسیار تعجب کردم که چگونه برای مرجع تقلیدی که از فوت او علمای قم خبر نشده اند و از رادیو لندن خبر فوت او را شنیده اند جانشین تعیین شده است؟! ]
[... حیرت زده در این اندیشه بودم که دست مرموزی برای تعیین مرجع تقلید درکار است و قضیه آنچنان که من می پندارم ساده نیست.]
آیت الله بروجردی و حکایت مرجعیت وى و پى آمدهای آن
در اینجا به مناسبت ذکر این واقعه، مطالبی را که راجع به آقای بروجردی می دانم، برای ثبت در تاریخ می نگارم:
آیت الله بروجردی مجتهدی بود ساکن بروجرد که در همانجا بیمار شد و برای معالجه به تهران آمد، محمد رضاشاه قبل از آنکه جنازه پدرش را بیاورند، مایل بود ایشان در قم سکنی گزیند، و البته برخی از اهل علم نیز او را برای اقامت در قم دعوت نمودند [...] در آن زمان انگلیس بر خاورمیانه تسلط داشت و بدون سیاست و اشاره او کاری در ایران صورت نمی گرفت. یک سال از ورود آقای بروجردی تقریبا گذشته بود که شنیدم رادیو انگلیس اعلام کرده که: آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی که مرجع تقلید و مقیم نجف بود وفات کرده و آقای بروجردی به جانشینی ایشان برگزید شده اند!!
اینجانب بسیار تعجب کردم که چگونه برای مرجع تقلیدی که از فوت او علمای قم خبر نشده اند و از رادیو لندن خبر فوت او را شنیده اند جانشین تعیین شده است؟! آنهم در قم که أعلم از آقای بروجردی موجود است؛ زیرا بسیاری از اهل علم آقای بروجردی را أعلم نمی دانستند در حالی که مرجع تقلید که از او تقلید می کنند باید أعلم باشد، آنهم به تصدیق اهل خبره، یعنی علمای قم و نجف که اینان او را أعلم بدانند نه رادیو لندن، به هر حال پس از نشر این خبر بازارها تعطیل شد و طلاب عزادار به حالت اجتماع دسته های عزاداری به راه انداختند، و دسته دسته با خواندن مراثی به منزل علمایی که در مظان مرجعیت بودند می رفتند.
تا اینکه اختلاف اهل علم در باب أعلمیت مجتهدین و اینکه از چه کسی باید تقلید نمود، آشکار شد. عده ای حاج آقا حسین طباطبایی قمی را أعلم می دانستند، و در منابر او را معرفی می کردند و عده ای آقای حجت کوه کمری را، و عده ای آقای بروجردی را و عده ای دیگران را، و طلاب از مدرسین خود می پرسیدند که به نظر شما أعلم کیست؟ چون به نظر نویسنده که خود مدتی درس خارج دیده و از مدرسین فقه و اصول بودم آقای حجت أعلم بود، در جواب پرسش محصلین عرض می کردم به نظر من آقای حجت أعلم است.
چند روزی گذشت که ناگاه دیدم شبنامه در منزل ما انداخته اند که اگر شما غیر از آیت الله بروجردی را برای أعلمیت و مرجعیت معرفی کنید آبروی شما را می ریزیم و حیثیت شما را در میان عوام لکه دار می کنیم، من اعتنایی نکردم و رأی خود را گفتم. از قضا روز جمعه ای برای عرض تسلیت به منزل آیت الله فیض، که از اهالی قم و از خویشاوندان ما و مدعی مرجعیت نیز بود، رفتم. آن روز ایشان مجلس روضه و دعا داشت، چون برای دلداری و تسلیت گویی خدمت ایشان رسیدم با آنکه همیشه اظهار لطف و خصوصیت می کرد، این مرتبه با چهره ای عبوس با من روبرو شد، مثل آنکه به نویسنده اعتراض داشت، عرض کردم آیا اتفاقی افتاده که اوقات شما تلخ است؟ در جواب فرمودند من از شما توقع نداشتم. عرض کردم موضوع چیست؟ گفت شما نامه ای نوشته اید و مرا تهدید کرده اید که اگر غیر از بروجردی را برای مرجعیت معرفی کنم آبروی ما را در بازار قم می ریزید. عرض کردم من از این نامه خبری ندارم، ممکن است نامه را بیاورید اگر امضا و خط من باشد مجعول است و برایشان قسم خوردم تا ایشان سخنم را باور کردند.
پس از خاتمه مجلس که بیرون آمدم، حیرت زده در این اندیشه بودم که دست مرموزی برای تعیین مرجع تقلید درکار است و قضیه آنچنان که من می پندارم ساده نیست. فهمیدم مرجعیت هم بازی شده برای بازیگرها، و با قضایای بعدی معلوم شد دستی مرموز آقای بروجردی را مرجع کرد و از وجود او بهره ها برد.[6]
بیچاره مقلدین که مرجع تقلید آنان را دستهای پنهان و ناشناس باید تأیید و تعیین کند! و تعدادی آخوندهای پول پرست دور ایشان را گرفتند. و ایشان را به عرش رسانیده و هر کس از علما خواست اظهار وجود کند او را کوبیدند.
به هر حال آثار تلخی بر مرجعیت ایشان مترتب شد، از آنجمله تقویت دربار و تسلط اقویا بر ضعفاء و شیوع بسیاری از امور خلاف شرع و به وجود آمدن مجلس شورای ملی انتصابی، حتی وکیل قم یعنی آقای متولی باشی، مردی بود کم سواد که عده ای از هوچی ها در اطراف او جمع شده بودند و تمام موقوفات حضرت معصومه (ع) را که باید صرف ضعفا شود، صرف عیاشی می کرد، و در هر دوره با فرستادن چند بار انار آبدار به منزل آقای بروجردی وکیل مجلس می شد، پس از رفتن رضاخان که قدری آزادی برقرار شد ما خواستیم وکیل صالح دانشمندی برای قم انتخاب شود، اطرافیان آقای بروجردی با همراهی دولت و دربار نگذاشتند و باز همان وکیل انتصابی رضاخانی یعنی اقای متولی باشی وکیل شد. این بنده اعلامیه ای انتشار دادم و نواقص و معایب متولی باشی را گوشزد کردم و مردم را به انتخاب وکیل صالح و عالم ترغیب کردم و به همین سبب مورد کم لطفی آقای بروجردی و اطرافیانش واقع شدم.