ستارگان دروغ و خیانت

ستارگان دروغ و خیانت

جمع آوری آراء ، نظرات ، مقالات و یادداشتهای پراکنده ناریا (آقای ناصر پورپیرار)
ستارگان دروغ و خیانت

ستارگان دروغ و خیانت

جمع آوری آراء ، نظرات ، مقالات و یادداشتهای پراکنده ناریا (آقای ناصر پورپیرار)

علت نفرت از فلسفه و منفور بودن فیلسوفان و فلاسفه در تاریخ بشری

xx

یکشنبه 13 اسفند 1391 ساعت 9:41 PM
دلیل منفور بودن فیلسوفان از زبان رئیس فرهنگستان علوم
فرهیختگان: رئیس فرهنگستان علوم در پاسخ به سوالی مبنی‌بر اینکه چرا فیلسوفان منفورند، می‌گوید: برای اینکه فیلسوفان منفور باشند، باید چیزی یا چیزهایی گفته باشند و بگویند که به ما بربخورد و مایه آزردگی شود.
رضا داور‌ی‌اردکانی رئیس فرهنگستان علوم جمهوری اسلامی ایران در کتاب «علوم انسانی و برنامه‌ریزی توسعه» می‌نویسد: یک روز که در مجلس جمعی از استادان علوم انسانی و اجتماعی سخن می‌گفتم، یکی از حاضران پس از پایان سخن بی‌مقدمه پرسید: چرا فیلسوفان منفورند؟ پرسش تلخ و زمخت بود و اگر آن را از کسی بپرسند که عمر خود را صرف فلسفه کرده است، شاید خلاف ادب و نزاکت هم باشد ولی من طرح پرسش را عادی و معمولی تلقی کردم و عکس‌العملم هم طبیعی بود. پنهان و انکار نمی‌کنم که انتظار طرح چنین پرسشی را نداشتم، به‌خصوص که هیچ وجهی و مناسبتی هم برای آن نمی‌دیدم ولی به هر حال کسی پرسیده بود که چرا فیلسوفان منفورند و من باید یا سوال را بی‌وجه بدانم یا وجه منفور بودن را ذکر کنم.....
http://www.farheekhtegan.ir/content/view/61251/44/

 

 

 

 

 

 

آمون : بنازم به این فرهنگ متعالی! این هم متن کامل! این فرمایشات فیلسوفانه :  

 

 

 

دلیل منفور بودن فیلسوفان از زبان رئیس فرهنگستان علوم     

۰۵ اسفند ۱۳۹۱ - ۱۳:۲۰ 
 
فرهیختگان: رئیس فرهنگستان علوم در پاسخ به سوالی مبنی‌بر اینکه چرا فیلسوفان منفورند، می‌گوید: برای اینکه فیلسوفان منفور باشند، باید چیزی یا چیزهایی گفته باشند و بگویند که به ما بربخورد و مایه آزردگی شود.


رضا داور‌ی‌اردکانی رئیس فرهنگستان علوم جمهوری اسلامی ایران در کتاب «علوم انسانی و برنامه‌ریزی توسعه» می‌نویسد: یک روز که در مجلس جمعی از استادان علوم انسانی و اجتماعی سخن می‌گفتم، یکی از حاضران پس از پایان سخن بی‌مقدمه پرسید: چرا فیلسوفان منفورند؟ پرسش تلخ و زمخت بود و اگر آن را از کسی بپرسند که عمر خود را صرف فلسفه کرده است، شاید خلاف ادب و نزاکت هم باشد ولی من طرح پرسش را عادی و معمولی تلقی کردم و عکس‌العملم هم طبیعی بود. پنهان و انکار نمی‌کنم که انتظار طرح چنین پرسشی را نداشتم، به‌خصوص که هیچ وجهی و مناسبتی هم برای آن نمی‌دیدم ولی به هر حال کسی پرسیده بود که چرا فیلسوفان منفورند و من باید یا سوال را بی‌وجه بدانم یا وجه منفور بودن را ذکر کنم. وضع سومی هم می‌توانست پیش‌ آید و آن این است که حاضران از من عذرخواهی کنند و بخواهند آن را نشنیده بگیرم ولی نه حاضران از من عذرخواهی کردند و نه پرسش‌کننده از طرح پرسش پشیمان و شرمسار بود. گویی هیچ‌یک از حاضران پرسش را بی‌جا نمی‌دانستند. من هم در موافقت با حاضران قبول کردم که فیلسوفان منفورند و گفتم وقتی می‌گوییم فیلسوفان منفورند، باید ببینیم آنها چه کرده‌اند یا چه گفته‌اند که نفرت مردمان را خریده‌اند. اگر سخنان دشوار گفته‌اند حق‌شان نباید نفرت باشد، چنانکه دانشمندان هم مطالب دشوار دارند و زبان علم هم زبان عامه مردم نیست. پس برای اینکه فیلسوفان منفور باشند باید چیزی یا چیزهایی گفته باشند و بگویند که به ما بربخورد و مایه آزردگی شود. من سقراط را به‌عنوان مثال ذکر کردم. سقراط را آتنیان کشتند. گمان نکنیم که اشرار و اراذل و اوباش آتن کمر به قتل سقراط بسته بودند که ادعانامه نوشتند و فیلسوف را به دادگاه فراخواندند و او را به اعدام محکوم کردند و با زهر شوکران کشتند. سقراط در دادگاه، در بیان اینکه چرا او را محاکمه می‌کنند، خود را خرمگس مردم آتن خواند و اعتراف کرد که مثل خرمگس به مردم نیش می‌زند. او گفت می‌بینم که این مردم غافل از خطری که بنیاد زندگی‌شان را تهدید می‌کند، در مسیر سیل و طوفان خوابیده‌اند. من با زبان به آنها نیش می‌زنم که بیدار شوند اما آنها بدخواب و آشفته و عصبانی می‌شوند و مرا دشمن خود می‌شمارند. سقراط به پرسش همکار من پاسخ داده است. من می‌توانستم سخن سقراط را به زبان تلخ‌تر و زمخت‌تر از زبان پرسش بگویم، اما مقام، مقام بحث بود. پس گفتم فلسفه می‌تواند به ما بیاموزد که مثلا چه ادعاهای واهی و بیهوده‌ای داریم و چه بسیار چیزها را نمی‌دانیم و نمی‌دانیم که نمی‌دانیم. یا از ادای چه کارهایی ناتوانیم بی‌آنکه از ناتوانی خود خبر داشته باشیم. حتی پرسش از دانایی و نادانی و توانایی و ناتوانی را بی‌جا می‌دانیم و از آن می‌گریزیم. همکار من شاید احساس کرده بود که در لابه‌لای گفتار و در ناگفته‌هایم اشاره‌ای به ناتوانی‌ها و نادانی‌هایمان مضمر است و پیداست که دوست نمی‌داریم ما را نادان و ناتوان بخوانند. پاسخ من در حقیقت تلخ‌تر از پرسش بود، زیرا او گفته بود فیلسوفان منفورند و من پاسخ داده بودم که این جاهلانند که از فیلسوفان نفرت دارند اما من پاسخ تلخ را در لفافه ادب و نقل قول‌ از مقبول‌ترین و گرامی‌ترین مردمان پوشیده بودم.
 

 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد