آقای علی، بازخوانی آیه مورد اشاره تان تغییری در محتوای واضح و بی ابهام آن ایجاد نمی کند:
فَإِن تَنَازَعْتُمْ فى شىْءٍ فَرُدُّوهُ إِلى اللَّهِ وَ الرَّسولِ.
آیا در این آیه سخنی مبنی بر اینکه "رسول، مرجع و منبع شناخت دین، در کنار قرآن، است" دیده می شود؟!!
بدین ترتیب نتوانستید متکا و مستند قرآنی برای ادعایتان ارائه کنید... این در حالی است که در سوی دیگر، می توان دهها آیه ارائه کرد که در آنها صریحا و بدون اندک ابهامی وظیفه "نبی/ رسول"، تنها ابلاغ پیام های الهی در قالب انذار و تبشیر اعلام شده است. در عین حال و برای اثبات مجدد بی بنیانی ادعای فوق مایلم به نکته ای بنیانی و ظریف در آیات الهی اشاره کنم که در نگاه محقق حقیقت جو به منزله ختم کلام است و آن اینکه: در قرآن کریم، پیامبر "منبع هدایت" معرفی نمی شود:
اِنَّکَ لَا تَهْدى مَنْ اَحْبَبْتَ وَلکِنَّ اللّهَ یَهْدى مَنْ یَشَاءُ وَهُوَ اَعْلَمُ بِالْمُهْتَدینَ
در حقیقت تو هر که را بخواهی نمىتوانى هدایت کنى، لیکن خداست که هر که را بخواهد هدایت مىکند و او به هدایت یافتگان داناتر است. (قصص، 56)
لَیْسَ عَلَیْکَ هُدیهُمْ وَلـکِنَّ اللّهَ یَهْدى مَنْ یَشَاءُ...
هدایت آنها بر عهده تو نیست، بل خداوند است که هر که را بخواهد هدایت می کند... (بقره، 272)
اَفَاَنْتَ تُسْمِعُ الصُّمَّ اَوْ تَهْدِى الْعُمْیَ وَمَنْ کَانَ فى ضَلَالٍ مُبینٍ
پس آیا تو می خواهی کران را شنوا کنی یا نابینایان و کسانی را که همواره در گمراهى آشکار هستند، هدایت کنی؟! (زخرف، 42)
اِنْ تَحْرِصْ عَلى هُدیهُمْ فَاِنَّ اللّهَ لَا یَهْدى مَنْ یُضِلُّ وَمَا لَهُمْ مِنْ نَاصِرینَ
هر قدر هم که تو برای هدایت یافتن آنها علاقه و اشتیاق نشان دهی، خداوند کسی را که گمراه کرده است، هدایت نمی کند و آنان یاری کننده ای هم نخواهند داشت. نحل، 37
و نه تنها پیامبر، "منبع هدایت" نیست، بل خود بنده ای محتاج هدایت است:
قُلْ إِنَّنِی هَدَانِی رَبِّی إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ دِینًا قِیَمًا مِّلَّةَ إِبْرَاهِیمَ حَنِیفًا وَمَا کَانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ.
أَلَمْ یَجِدْکَ یَتِیمًا فَآوَی وَوَجَدَکَ ضَالًّا فَهَدَى. (الضحی، 6 و 7)
و آنگاه که این آیات را در کنار آیات متعددی قرار می دهیم که در آنها پیامبر مامور و مکلف به "تبعیت صرف از وحی = کلام الهی" و نه هیچ کلام دیگری، می شود:
یَا ایها النَّبِىُّ اتَّقِ اللّهَ وَلَا تُطِعِ الْکَافِرینَ وَالْمُنَافِقینَ اِنَّ اللّهَ کَانَ عَلیمًا حَکیمًا. وَاتَّبِعْ مَا یُوحى اِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ اِنَّ اللّهَ کَانَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبیرًا. (احزاب، 1 و 2 )
قُلْ مَا کُنتُ بِدْعًا مِّنَ الرُّسُلِ وَمَا أَدْرِی مَا یُفْعَلُ بِی وَلَا بِکُمْ إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا یُوحَىٰ إِلَیَّ وَمَا أَنَا إِلَّا نَذِیرٌ مُّبِینٌ ﴿الأحقاف: ٩﴾
وَإِذَا تُتْلَىٰ عَلَیْهِمْ آیَاتُنَا بَیِّنَاتٍ قَالَ الَّذِینَ لَا یَرْجُونَ لِقَاءَنَا ائْتِ بِقُرْآنٍ غَیْرِ هَٰذَا أَوْ بَدِّلْهُ قُلْ مَا یَکُونُ لِی أَنْ أُبَدِّلَهُ مِن تِلْقَاءِ نَفْسِی إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا یُوحَىٰ إِلَیَّ إِنِّی أَخَافُ إِنْ عَصَیْتُ رَبِّی عَذَابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ ﴿یونس: ١٥﴾
یا أَیُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَکُمُ الْحَقُّ مِن رَّبِّکُمْ ۖ فَمَنِ اهْتَدَىٰ فَإِنَّمَا یَهْتَدِی لِنَفْسِهِ ۖ وَمَن ضَلَّ فَإِنَّمَا یَضِلُّ عَلَیْهَا ۖ وَمَا أَنَا عَلَیْکُم بِوَکِیلٍ. وَاتَّبِعْ مَا یُوحَىٰ إِلَیْکَ وَاصْبِرْ حَتَّىٰ یَحْکُمَ اللَّـهُ وَهُوَ خَیْرُ الْحَاکِمِینَ ﴿یونس: 108 و 109﴾
اتَّبِعْ مَا أُوحِیَ إِلَیْکَ مِن رَّبِّکَ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ وَأَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِکِینَ ﴿الأنعام: ١٠٦﴾
به آسانی به این نتیجه می رسیم که اگر پیامبر «منبع هدایت» نبوده، خود محتاج هدایت بوده و تنها منبع اطلاعاتی اش در این خصوص نیز «وحی= قرآن» بوده است، پس اصولا وظیفه اش به عنوان «نبی/ رسول» نمی توانسته چیزی جر انتقال وحی، یعنی همان «ابلاغ»، بوده باشد، چرا که از پیش خود چیزی برای افزودن! به کلام خدا نداشته است. بگذریم از اینکه همین ادعا، معنائی جز این نخواهد داشت که اولا، کلام خدا به تنهائی قادر به هدایت بندگان نبوده و محتاج یاری و توضیحات مکمل بندگان (=پیامبران) است، و دوم اینکه، قرآنی که از پس وفات پیامبر و اینک نزد مومنین است، "ناقص" و عاجر از هدایت بندگان است، چرا که توضیحات و تفاسیر پیامبر را در خود ندارد!!!... شاید هم خداوند فراموش کرده است که توضیحات پیامبر نیز برای هدایت انسان ها ضروری بوده ولازم بود همچون قرآن آنها را نیز "تحت حفاظت خود" درآورد!!!
سه شنبه 16 آبان 1391 ساعت 07:51 AM
با سلام
جناب محمد اوجال شما در روز اشکار دارید، خورشید را انکار می کنید.
جناب اوجال ، خداوند در این ایه به صراحت و وضوح تمام می فرماید که ( هرگاه در چیزی اختلاف داشتید، حکم ان را به خدا و پیامبر باز گردانید). کلمه رسول عطف بر الله است. ایا ایه .(وَ مَا ءَاتَاکُمُ الرَّسولُ فَخُذُوهُ وَ مَا نهَاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شدِیدُ الْعِقَابِ) برای شما وضوح کامل ندارد؟
جناب اوجال،اگر هر آنچه پیامبر اسلام به مردم فرموده است، در قران آمده باشد، دیگر ضرورتی ندارد که اطاعت ایشان به طور جداگانه برابر با اطاعت خداوند دانسته شود.
این عین سخن شماست: در این آیه هم به مومنین توصیه شده که در منازعات شان پیامبر را حکم قرار دهند.
جناب اوجال بنده دو نظر دیروز گذاشتم که هنوز علنی نشده است و ان گفتم که : ( پیامبر که نمونه انسان کامل است و بدون اذن خداوند حکمی را نمی کند و در این جهت نظیر فرشتگان است:(هرگز در سخن او پیشی نمی گیرند و به فرمان او عمل می کنند=آیه 27سوره انبیا), شما اگر به همان ایه 105سوره نسا دقت می کردی جواب خود را می گرفتی. که خداوند می فرماید:( ما این کتاب را به حق بر تو نازل کردیم , تا به آنچه خداوند به تو آموخته , در میان مردم قضاوت نمایی و از کسانی مباش که از خائنان حمایت کنی), جناب اوجال اگر در آیه دقت کنی می بینی که خداوند در آیه می فرماید که (بما اراک الله) یعنی باید بر اساس آنچه خدا بر تو ارائه کرده است , حکم کنی, نه بر اساس رای خودت.
و جناب اوجال متاسفانه شما به استدلال من در نظرات گذشته دقت نمی کنید،این ایاتی را که شما اورده اید هیچ منافاتی با گفته من ندارد، زیرا ایاتی که در انها وکالت، سلطه و اکراه پیامبر نفی شده، به انسانهای کافری مربوط می شود که به ایین اسلام نگرویده ند، و پیامبر بسیار کوشید تا انها در صراط مستقیم اسلام گام بگذارند. بنابراین منظور از نهی وکالت پیامبر در حدود چندین ایه بیان این نکته است که ای پیامبر، هدایت امر اجبار بردار نیست و تو از سوی کافران وکیل نیستی که متکفل انان شوی.
اما در مورد مومنان خداوند به صراحت می فرماید که : وَ مَا کانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضى اللَّهُ وَ رَسولُهُ أَمْراً أَن یَکُونَ لهَُمُ الخِْیرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَ مَن یَعْصِ اللَّهَ وَ رَسولَهُ فَقَدْ ضلَّ ضلَلاً مُّبِیناً=هیچ مرد و زن با ایمانى حق ندارد هنگامى که خدا و پیامبرش امرى را لازم بدانند اختیارى از خود داشته باشد، و هر کس نافرمانى خدا و رسولش را کند به گمراهى آشکارى گرفتار شده است.احزاب ایه36) . همامطور که می بینید خداوند ، اسم روسل را در کنار خود می اورد.
جناب بنده کی ادعا نمودم که پیامبر احتیاج به هدایت نیست؟ و در این ایات 6و7سوره ضحی منظور از ضلالت ، همان گمراهی است ولی اثبات ضلالت در حق پیامبر اسلام به این معنا نیست که زمانی بر حضرت گذشته است که برخوردار از هدایت الهی نبوده و سپس واجد ان شده اند. بلکه منظور این است که هر انسانی ولو پیامبر باشد با قطع نظر از هدایت الهی در ضلالت و گمراهی ذاتی است، بدان گونه که اگر هدایت الهی نباشد، خود نمی تواند از ضلالت نجات یابد. یعنی همه انسانها در اصل وجود خود و نیز در هدایت و بی نیازی و ... عین نیاز و وابستگی به ذات الهی اند و از خود هیچ ندارند.بنابراین می توان پیامبری را که حتی یک لحظه از عمر خود را در ضلالت سپری نکرده است، مورد خطالب قرار داد و در مقام امتنان گفت: اگر هدایت الهی نبود، تو گمراه بودی.
جناب اوجال، گفتید که : و آنگاه که این آیات را در کنار آیات متعددی قرار می دهیم که در آنها پیامبر مامور و مکلف به "تبعیت صرف از وحی = کلام الهی" و نه هیچ کلام دیگری.
شما اگر نظر قبلی را نگاه می انداختی در ان گفتم که : خلاصه اینکه ابلاغ وحی وهشداربه آن یعنی اولین عامل به قرآن خودحضرت رسول است.یعنی قضاوت یعنی حکومت یعنی اقامه نماز یعنی دادن زکات یعنی اجتناب ازمحرمات یعنی التزام به واجبات.
خلاصه اینکه جناب محمد اوجال شما ایات قران درست متوجه نمی شوید، ایاتی را که مخاطبش مشرکین بودند را به من می گویید ، در حالی اگر دقت کنید از مجموع ایاتی که به طرح شبهه کافران در بی اعتبار دانستن قران و پاسخ به انها پرداخته است که خداوند با استفاده از سه شیوه این شبهات پاسخ داده است.
مثلاً همین ایات 15و16سوره یونس، بر اساس این دو ایه مشرکان از پیامبر خواستند که تا قران دیگری بیاورد یا ان را تغییر دهد . اما پیامبر در پاسخ گفت: من از پیش خود اختیار تغییر ندارم و من تنها تابع چیزی هستم که بر من وحی می شود، حتی اعلام کرد که در این صورت خود را در معرض غذاب الهی قرار خواهد داد.
جناب اوجال خب ایات چه تناقضی با تبین قران از سوی پیامبر دارد که در ایات 44و46سوره نحل اشاره شده است؟
چنانکه در جایی دیگر تصریح می کند که پیامبر اکرم در کنار اموزش حکمت و تزکیه، قران را به مردم تعلیم می داده است. ( هُوَ الَّذِى بَعَث فى الاُمِّیِّینَ رَسولاً مِّنهُمْ یَتْلُوا عَلَیهِمْ ءَایَتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتَب وَ الحِْکْمَةَ وَ إِن کانُوا مِن قَبْلُ لَفِى ضلَلٍ مُّبِینٍ)، جناب اوجال، ایا شما تفاوت معنایی یتلو به معنای خواندن با یعلمهم را می توانی تشخیص دهی؟
شما خیال می کنی که من احمق هستم و ایاتی را که مشرکان درباره زمینی بودن قران و ساخته و پرداخته بودن ان توسط پیامبر را برای من می اوری و بعد نتیجه های کذایی می گیری؟
اگر نمی دانی بدان که ، قران به طور مکرر تصریح می کند که بزرگترین ستمکاری دروغ بستن به خداوند است و هر کس که مرتکب افترا به خدا شود، در هر موقعیتی که باشد، ریشه کن خواهد شد و هیچ کس نیز نمی تواند مانع عذاب خداوند شود. این پاسخ خداوند از ان جهت داده شده که مبنای شبهه افترا، پذیرش وجود خدا و امکان صدور گفتار و پیام خدا با وساطت پیامبران است. وقتی معاندان می گویند: پیامبر بر خدا دروغ بسته است، عملاً دو نکته مزبور را پذیرفته اند، پاسخ اینان ان است که چگونه می توان از خدا که هدایت و به سعادت رساندن بندگانش را بر عهده گرفته، انتظار داشت که اجازه دهد، هر کسی بر او دروغ بندد و با استناد سخنان بر ساخته خود به خداوند گمراهی بندگانش را به دنبال اورد. و این به معنای ضعیف شمردن و اگاه نبودن و بی مسولیتی خداوند در برابر بندگانش است که البته از ساحت او به دور است.
ایه (وَ مَنْ أَظلَمُ مِمَّنِ افْترَى عَلى اللَّهِ کَذِباً ) که با تحفظ به همین لفظ هشت بار در قران امده است، و بیانگر شدت قبح و زشتی و دروغ بستن به خداوند است. و در ایه (فَمَنْ أَظلَمُ مِمَّنِ افْترَى عَلى اللَّهِ کذِباً لِّیُضِلَّ النَّاس بِغَیرِ عِلْمٍ ) بر نکته پیشین گفته تاکید شده که افترا ب خداوند راه را برای گمراه ساختن مردم هموار می سازد پس کاری است بس ناروا.
جناب اوجال شما که ایه 9سوره احقاف را می اوری، دو ایه به عقب برگرد و در ایه 8همین سوره می فرماید که :(أَمْ یَقُولُونَ افْترَاهُ قُلْ إِنِ افْترَیْتُهُ فَلا تَمْلِکُونَ لى مِنَ اللَّهِ شیْئاً ) که بیانگر این نکته پیش گفته است که دروغ بستن بر خداوند به معنای قرار گرفتن در معرض عقوبت و کیفر شدید است که دیگر هیچ کس نمی تواند ار تحقق ان جلوگیری کند. و این امر در سوره حاقه به صورتی بس صریح و کوبنده امده است. و دوباره نیز در ایات 41تا43پس از مردود دانستن ادعای شعر یا کهانت بودن گفتار قرانو تاکید بر تنزیل قران از سوی پروردگار جهانیان کهخود پاسخی تلویحی بر این که ادعاها با ربوبیت خداوند ناسازگار است، چنین امده است:( وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنَا بَعْض الاَقَاوِیلِ(44لاَخَذْنَا مِنْهُ بِالْیَمِینِ(45)ثمَّ لَقَطعْنَا مِنْهُ الْوَتِینَ(46)فَمَا مِنکم مِّنْ أَحَدٍ عَنْهُ حَجِزِینَ(47)). به راستی چرا خداوندی که در اوج مهر و محبت به پیامبر به جانش سوگند یاد کرده است(لَعَمْرُک إِنهُمْ لَفِى سکْرَتهِمْ یَعْمَهُونَ)، این چنین سخت با عتاب امیز با او سخن گفته است؟ ایا این امر نشانگر ان نیست که کافران بدانند ، عقوبیت دروغ بستن به خداوند حتی دامن عزیز ترین عزیزان را خواهد سوزاند؟
جناب اوجال شما اگر دقت کنی ، پیامبر اکرم در برابر وحی قرانی بی انکه در تولید یا محتوای ان نقشی داشته باشد، سه مسئولیت اساسی را بر عهده داشته است: 1) دریافت لفظ و محتوای وحی 2) ابلاغ وحی 3) تبین وحی.
پس خواهشاً ایاتی را که روی سخن انان با مشرکین و کافران است با توضیحاتی که دادم را نیاور، و پاسه سوالی را دوباره به صورت کامل مطرح می کنم ، جواب بده.
یـَأَیـهـَا الَّذِینَ ءَامَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسولَ وَ أُولى الاَمْرِ مِنکمْ فَإِن تَنَزَعْتُمْ فى شىْءٍ فَرُدُّوهُ إِلى اللَّهِ وَ الرَّسولِ .
همانطور که می بینی روی سخن با مومنان است نه کفار.
ایه شریفه نخست مومنان را مورد خطاب قرار می دهد و انان را به اطاعت از خدا فرا می خواند. اما با توجه به عدم امکان ارتباط مستقیم با خداوند برای همگان، بدون وجود انبیا راهی برای اکاهی از احکام و خواسته های الهی نخواهیم داشت .بنابراین منظور از أَطِیعُوا اللَّهَ ، جز این نیست گه باید از وحی و پیام الهی که توسط پیامبر به مردم ابلاغ می شود، اطاعت و پیروی نمود. اما در ادامه ایه با تکرار اطیعوا، اطاعت از پیامبر به صورت جداگانه مورد تصریح قرار می گیرد، که از ان می توان لزوم فرمانبرداری از پیامبر در غیر مساله ابلاغ وحی را نیز استفاده نمود.
و نیز جاى هیچ تردیدى نیست که خداى تعالى از این دستور که مردم او را اطاعت کنند منظورى جز این ندارد که ما او را در آنچه از طریق پیامبر عزیزش به سوى ما وحى کرده اطاعت کنیم و معارف و شرایعش را به کار بندیم ، و اما رسول اسلام دو جنبه دارد، یکى جنبه تشریع ، بدانچه پروردگارش از غیر طریق قرآن به او وحى فرموده ، یعنى همان جزئیات و تفاصیل احکام که پیامبر براى کلیات و مجملات کتاب و متعلقات آنها تشریع کردند، و خداى تعالى در این باره فرموده : ((و انزلنا الیک الذکر لتبین للناس ما نزل الیهم ))،دوم یک دسته دیگر از احکام و آرایى است که آن جناب به مقتضاى ولایتى که بر مردم داشتند و زمام حکومت و قضا را در دست داشتند صادر مى کردند، و خداى تعالى درباره فرموده : ((لتحکم بین الناس بما اراک الله )) ،و این همان رایى است که رسول خدا با آن بر ظواهر قوانین قضا در بین مردم حکم مى کرد، و همچنین آن رایى است که در امور مهم به کار مى بست ، و خداى تعالى دستورش داده بود که وقتى مى خواهد آن راءى را به کار بزند قبلا مشورت بکند، و فرموده : (و شاورهم فى الامر، فاذا عزمت فتوکل على الله =با مردم در هر امرى که مى خواهى درباره آن تصمیم بگیرى نخست مشورت بکن و همینکه تصمیم گرفتى بر خدا توکل کن )، جناب اوجال اگر دقت کنی
ملاحظه مى فرمایید که مردم را در مشورت شرکت داده ، ولى در تصمیم گرفتن شرکت نداده ، و تصمیم خود پیامبر به تنهایى را معتبر شمرده است .البته واضح است که اطاعت از پیامبر در عرض اطاعت از خدا نیست بلکه اطاعت و پیروی از پیامبران در حقیقت، شعاع و پرتوی از اطاعت خداوند است.
جناب اوجال ، حالا فهمیدی که چرا خداوند می فرماید: فان تنازعتم فى شى ء فردوه الى الله و الرسول .
جناب اوجال، ایا می توانی :(النَّبىُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنفُسِهِمْ =پیامبر نسبت به مؤ منان از خود آنها اولى است .احزاب ایه6). را توضیح دهی ؟ ایا این ایه معنی شان ابلاغ را به پیامبر می دهد؟
محمد اوجال
سه شنبه 16 آبان 1391 ساعت 2:43 PM
آقای علی، من هر آنچه لازم بود و سالم اندیشان جویای حقیقت را به مقصود می رساند، به طور بسیار مختصر و خلاصه ارائه کردم. اصراری هم برای اقناع کسی که قرآن را نه با ذهنی خالی از هر گونه تلقین و اطلاع غیر قرآنی، که تحت تاثیر مستقیم و غیر مستقیم آنها می خواند و می فهمد و نیز توجهی به حقایق مندرج در قرآن، مرتبط با حدود و حوزه اختیارات پیامبر و اوصاف وی، مثلا آن موضوع اساسی و تعیین کننده که «پیامبر "منبع هدایت" نیست»، نمی کند، ندارم، چه: «مَنِ اهْتَدَىٰ فَإِنَّمَا یَهْتَدِی لِنَفْسِهِ وَمَن ضَلَّ فَإِنَّمَا یَضِلُّ عَلَیْهَا وَمَا أَنَا عَلَیْکُم بِوَکِیل».
شما به تلمذ در مکتب عتیق نیشابوری ادامه بده.
آمون : از این بحث های فلسفی بدم میاد!