ستارگان دروغ و خیانت

ستارگان دروغ و خیانت

جمع آوری آراء ، نظرات ، مقالات و یادداشتهای پراکنده ناریا (آقای ناصر پورپیرار)
ستارگان دروغ و خیانت

ستارگان دروغ و خیانت

جمع آوری آراء ، نظرات ، مقالات و یادداشتهای پراکنده ناریا (آقای ناصر پورپیرار)

مختصری نقد گونه از فیلم مستند علف درباره مهاجرت به ایران، زردکوه

منصور

سه شنبه 20 تیر 1391 ساعت 00:35 AM
جناب ***
ضمن سلام، خوشبختانه فیلم کامل علف را دانلود کردم (حدود یک ساعت و 10 دقیقه). حق با شماست. طبق فیلم: مارگارت هاریسون و همکارانش سفر خود را از ترکیه شروع کردند و پس از گذر از مسیر مشخص شده در فیلم به محل کوچ بختیاریها می رسند. آنها پس از یک ماه از روستا به روستا، به یک بیابان در آناتولی میرسند (کاروانسرای اول). دراین کاروانسرا شتربانان راجع به مردم فراموش شده صحبت می کنند. پس از عبور از کوههای پربرف وارد صحرای عربستان (شامل عراق) می¬شوند آنها پلیس صحرا را مشاهده میکنند که دارای ستاره 8 بر روی عقال است اما اگر به پلیسهای پاسور باز یا در حین رقص دقت کنید ستاره 7پر دارند . (جالب توجه بزرگواری که برای کارون، mighty را «احتمالا» معنی می کند نه «نیرومند»!!) تا بیست دقیقه اول فیلم اصلا خبری از این ایل نیست. در لحظه (23:48) می خوانیم : «پس از ماهها مسافرت با مردمی عجیب ملاقات می کنند. محل مردم فراموش شده هم در نقطه ای از ایران مشخص شده است. اگرچه این تعبیر آنهاست و مدرکی بر ناشناخته بودن آن مردم ارائه نمی دهند. با این حال می توان چنین تعبیری را پذیرفت. هنوز خاطره ای از علف ریختن مردم بشاگرد هرمزگان جلو اتومبیل یکی از مسوولان بنظرم رهبر فعلی در ذهن مانده است. یکی از دوستان تعریف می کند که در مناطقی در زمین برای خود لانه درست کرده بودند. یا از رسانه رسمی شاهد بودم که صف طویلی از مردم پابرهنه برای دریافت کفش صف کشیده بودند. به هر حال منظور این است که ناشناخته بودن از نظر غربیها و غرابت از دنیای مدرن دلیل بر جدیدالورود بودن آنها نیست. همان فراموش شدگی بامسماتر است. مردم فراموش شده در بسیاری از نقاط ایران وجود دارند. می خوانیم: «بچه¬های آنها سفید و زیبا هستندقبل از اینکه آفتاب --عربستان-- آنها را بسوزاند!!» در(27:36) از قول حیدر می خوانیم: «ما به فلات دوردست ایران در شرق می رویم». آیا آنها خارج از ایران بوده اند؟ آیا حیدر ایران را می شناسد؟ یا این مطلب قول کارگردان است؟ کارگردان قبل از کوچ به ایل می رسد و اتفاقا همان زمان آنها تصمیم به کوچ می گیرند. آیا این موضوع یک تصادف است یا برنامه ریزی از قبل است؟ آنها قبل از کوچ در یک منطقه کوهستانی هستند. (30:55). در (31:14) معلوم نیست مرد سفید پوش یک سرباز انگلیسی است یا یکی از کارگردانان فیلم. 50000 نفر به دنبال حیدر به راه می افتند. حیدر کیست؟ آیا او قبلا با مسیر آشنا شده؟ پس چرا از مسیری نرفت که با کارون مواجه نشود؟ آیا می دانست کدام نقطه کارون مناسب گذر است؟ آیا هر ساله دوبار از همین نقطه به کارون می زده اند؟ و هر بار بیش از 6 شبانه روز درگیر گذر از آن می شده اند؟ قبول آن سخت است. در (35:23) می خوانیم «حتی پیشقراولان واگن سرپوشیده هم پیش بینی چنین چیزی را نمی کردند». آیا آنها هرسال آن پرتگاهها و صخره های عبور ناپذیر و خطرناک را طی می کنند؟ پرتگاههایی که حتی یک بز کوهی هم نمی تواند جای پایی پیدا کند! آیا آنها در یک کوچ معمولی با پای برهنه در میان برفها راه می روند؟ 2000 فوت ارتفاع در زردکوه؟ در آخر فیلم (1:8:22) می خوانیم: «آنها به سرزمین موعود می رسند، به سرزمین شیر و عسل، به سرزمین علف» آیا این یک کوچ معمولی است یا یک مهاجرت فقط برای یک بار؟ گرچه مسیر نمایش داده شده در ابتدای فیلم مسیر مهاجرت نیست. ولی این فیلم یک مهاجرت منحصر به فرد به نظر می رسد.
با تشکر از حوصله استاد و دوستان
نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد