جناب پورپیرار!
اساس هستی آدمی یا بهتر بگویم من او متکی به تاریخ، ادبیات و داشته های مجرد او است در حالی که شما همشیه بر نفی دارایی های جعلی تأکید داشته اید همیشه در یادداشت ها از نبودها، نیست ها، نداشته ها و جعلیات صحبت شده؛ آیا بهتر نیست هر از گاهی از داشته ها صحبت کنی؟
آیا بهتر نیست هر از گاهی برای خالی نبودن عریضه یا بیرون آوردن دوستان دور و برتان از حس سوسپانس یا هواخوری حس تعلق شان به این آب و خاک، کلامی هر چند در حد چند جمله در باب داشته هایشان حرف بزنی؟
نکند خدای نکرده ما به مثال قارچ پس از یک باران رمانتیک دو نفره سر از خاک این دیار برآورده ایم؟
چه ساکن چندهزار ساله این سرزمین باشیم و چه مهاجر، هم اینک ساکن این آب و خاکیم، پس بسیار نیک خواهد بود که بر سر سفره بحث هایتان نمک داشته هایمان را بر غذای بحث هایمان بیفزاییم تا از بی نمکی بی حد و حصر آن بکاهیم.
بدرود!