آرش۲/۱
سه شنبه 23 اسفند 1390 ساعت 11:05 AM
وَقَالَ الرَّسُولُ یَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هَـٰذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا ﴿٣٠﴾
[25:30] فولادوند
و پیامبر [خدا] گفت: «پروردگارا، قوم من این قرآن را رها کردند.»
در مهجوریت آخرین کتاب آسمانی همین بس که امروزه روز در دنیا به نام خدا و کتاب خدا ظلم می کنند و از عقاب هراسی ندارند.
و اما در مورد نصر اصفهانی:
از شما میخواهم که دوباره و چند باره متن زیر و سپس قران عزیز را بخوانید شاید که شمعی در تاریکی بیافروزید:
تعداد زیادی از آیات قرآن مردم را به اطاعت از خدا، تعدادی زیادی به اطاعت از خدا و رسول، و یک مورد هم به اطاعت از خدا و رسول و «اولی الامر» (صاحبان امر) فراخوانده است. از طرف دیگر کلمه اولی الامر فقط دو مورد در قرآن بکار رفته است: تنها در سوره نساء آیات 59 و 83:
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّـهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الْأَمْرِ مِنکُمْ ۖ فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّـهِ وَالرَّسُولِ إِن کُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّـهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ ۚ ذَٰلِکَ خَیْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِیلًا ﴿٥٩﴾ نساء
[4:59] فولادوند
اى کسانى که ایمان آوردهاید، خدا را اطاعت کنید و پیامبر و اولیاى امر خود را [نیز] اطاعت کنید؛ پس هر گاه در امرى [دینى] اختلاف نظر یافتید، اگر به خدا و روز بازپسین ایمان دارید، آن را به [کتاب] خدا و [سنت] پیامبر [او] عرضه بدارید، این بهتر و نیکفرجامتر است.
این جا صحبت از اطاعت ایمان آوردگان از خدا، پیامبر، و اولی الامر (صاحبان امر) است. بعد می گوید اگر اختلاف نظری داشتید آن را پیش خدا و پیامبر ببرید. اگر اولی الامر بر بقیه «حاکمیت» داشتند چرا می بایست اختلافات مردم با اولی الامر (رئیس ها) نزد خدا و پیامبر برده می شد؟؟
در موارد زیادی هم که فقط صحبت از اطاعت مردم از خدا و رسول است، بلافاصله به پیامبر می گوید اگر سرپیچی از این اطاعت کردند، وظیفه تو فقط ابلاغ آشکار است و تو وکیل و حافط آن ها نیستی. بعنوان مثال در آیه 80 سوره نساء می گوید: «هر کس از پیامبر اطاعت کند خدا را فرمان برده وهر کس رویگردان شود، ما تو را بر ایشان نگهبان نفرستادهایم». به آسانی می توان دید اطاعت از پیامبر برای اطاعت از خدا و به سبب وصل بودن پیامبر به منبع وحی است. و خدا اذن این اطاعت را داده است. وَمَا أَرْسَلْنَا مِن رَّسُولٍ إِلاَّ لِیُطَاعَ بِإِذْنِ اللّهِ... (نساء آیه 64).
و دومین و آخرین مورد اولی الامر در قران:
وَإِذَا جَاءَهُمْ أَمْرٌ مِّنَ الْأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ أَذَاعُوا بِهِ ۖ وَلَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَإِلَىٰ أُولِی الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِینَ یَسْتَنبِطُونَهُ مِنْهُمْ ۗ وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّـهِ عَلَیْکُمْ وَرَحْمَتُهُ لَاتَّبَعْتُمُ الشَّیْطَانَ إِلَّا قَلِیلًا ﴿٨٣﴾ نساء
[4:83] فولادوند
و چون خبرى [حاکى] از ایمنى یا وحشت به آنان برسد، انتشارش دهند؛ و اگر آن را به پیامبر و اولیاى امر خود ارجاع کنند، قطعاً از میان آنان کسانىاند که [مىتوانند درست و نادرست] آن را دریابند، و اگر فضل خدا و رحمت او بر شما نبود، مسلماً جز [شمار] اندکى، از شیطان پیروى مىکردید.
در آیه بالا صحبت از یک واقعه است. مردم خبری را با عجله و بدون مشورت با پیامبر و اولی الامر پخش کرده اند و این کار به ضرر پیروان رسول تمام شده است. گلایه است که اگر پیش از پخش آن خبر آن را با پیامبر و اولی الامر خودتان در میان می گذاشتبد به نفعتان بود .... اینجا می بینیم در زمان خود پیامبر بجز پیامبر اولی الامر وجود داشته است (اند). پس مراد این نیست که فقط یک نفر صاحب امر و آن هم پیامبر بوده که مردم می بایست از او اطاعت می کردند. طبیعی است که برای حفظ نظم و اداره بهتر امور باید سازمان و تشکیلاتی می بود. مثلا طبیعی است که آشپز ها می بایست از سر آشپز اطاعت کنند. سربازان از فرماندهان خویش اطاعت کنند... و غیره. این یک اصل بسیار پیش پا افتاده سازمانی است که برای مردم بیسواد و بدوی آن موقع هنوز به خوبی جا نیفتاده بوده است.
از طرف دیگر حتی در دوران کنونی هم که کارکنان یک اداره موظفند طبق شرح وظایف و آیین نامه های مربوطه از روسای خود اطاعت کنند، مفهومش این نیست که کارکنان مثلا در امور خانوادگی خود هم باید از رئیس خود اطاعت کنند. یا مثلا مجبور به اطاعت از روسای سایر ادارات نیستند! این نوع اطاعت از اولی الامر یک اطاعت عرفی است که از آن نمی توان اطاعت شرعی تراشید. تازه مربوبط به یک رویداد خاص و زمان و مکان خاص هم می باشد. البته لازم به یادآوری نیست که این اصل عقلی و عرفی، بخاطر فواید نظم و انظباط برای جامعه، در هر زمان و مکانی لازم الاجرا است!
آرش ۲/۲
سه شنبه 23 اسفند 1390 ساعت 11:06 AM
ادامه از بالا
برخی با استناد به آیه زیر که می گوید پیامبر از خود مومنین با آن ها نزدیک تر است، چنین استدلال می کنند: خدا اختیارات وسیعی به پیامبر اسلام و به تبع آن به ائمه اطهار داده است و از طرفی ولایت سیاسی آنان را در کنار ولایت دینی، امری لازم و بایسته می داند. بنابراین ولی فقیه هم دارای این اختیارات است.
النَّبِیُّ أَوْلَىٰ بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنفُسِهِمْ ۖ وَأَزْوَاجُهُ أُمَّهَاتُهُمْ ۗ وَأُولُو الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَىٰ بِبَعْضٍ فِی کِتَابِ اللَّـهِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُهَاجِرِینَ إِلَّا أَن تَفْعَلُوا إِلَىٰ أَوْلِیَائِکُم مَّعْرُوفًا ۚ کَانَ ذَٰلِکَ فِی الْکِتَابِ مَسْطُورًا ﴿٦﴾ الاحزاب
[33:6] فولادوند
پیامبر به مؤمنان از خودشان سزاوارتر [و نزدیکتر] است و همسرانش مادران ایشانند، و خویشاوندان [طبق] کتاب خدا، بعضى [نسبت] به بعضى اولویت دارند [و] بر مؤمنان و مهاجران [مقدّمند]، مگر آنکه بخواهید به دوستان [مؤمن] خود [وصیت یا ]احسانى کنید، و این در کتاب [خدا] نگاشته شده است.
این استدلال آقایان واقعا خیلی خنده دار است. موجب شگفتی است که چرا هیچوقت تمام یک آیه را نمی خوانند. در همین آیه می بینیم که این اولی بودن و سزاواری عینا در مورد خویشاوندان نسبت به یکدیگر هم آمده است و نمی توان گفت خوشاوندان بر هم ولایت و حاکمیت دارند. معلوم است پیامبری که این همه خون دل می خورد و اذیت می شد تا یک کلمه یاد آن مردم بدوی و مشرک و جاهل بدهد، از خود آن مردم به آن ها نزدیک تر بوده است... مردمی که آن همه به خود ظلم روا می داشتند! حالا چطور نزدیکی پیامبر به بندگان خدا برای آقایان فقها ولایت (بخوانید حاکمیت) می آورد، از آن حرف هاست!!
در آیه زیر همین نسبت اولی (نزدیک یا سزاوار) بودن به صورت برعکس آیه بالا درباره اولی بودن پیروان حضرت ابراهیم به خود حضرت ابراهیم آمده است. خنده دار نیست اگر نتیجه گیری کنیم که مردم بر حضرت ابراهیم «حاکمیت» و یا «ولایت» داشته اند؟؟؟
إِنَّ أَوْلَى النَّاسِ بِإِبْرَاهِیمَ لَلَّذِینَ اتَّبَعُوهُ وَهَـٰذَا النَّبِیُّ وَالَّذِینَ آمَنُوا ۗ وَاللَّـهُ وَلِیُّ الْمُؤْمِنِینَ ﴿٦٨﴾
[3:68] فولادوند
در حقیقت، نزدیکترین مردم به ابراهیم، همان کسانى هستند که او را پیروى کردهاند، و [نیز] این پیامبر و کسانى که [به آیین او] ایمان آوردهاند؛ و خدا سرور مؤمنان است.
در پایان باید گفت در قرآن نه تنها هیچ آیه ای در مورد ولایت فقیه نیامده است، که در مورد جانشینی پیامبر هم هیچ آیه ای نیامده است (توجه داشته باشید اینجا فقط صحبت از استناد قرآنی است). این اصل ولایت فقیه که مردم را سفیه و کوتاه فکر فرض می کند و چون بچه صغیر محتاج «ولی»، نتیجه نخواندن کامل آیات و قرآن و مواردی هم بخاطر جعل جاعلان حدیث و روایت است.
تعریف ولی نزد آقایان:
«کسی که امور طفل صغیر و یا شخص کوتاه فکر و سفیه و یا به طور کلی شئون جامعه ای را مطابق شریعت سر پرستی و اداره می کند. » (مصطلحات فقهى از سایت آیت الله سیستانی)
بد نیست برای حسن ختام نظر یک مرجع تقلید بزرگ زنده را اینجا عینا نقل شود. این می تواند بیانگر تفکر رایج و غالب مراجع باشد که از زمین تا آسمان با فرآن فاصله دارد:
«خداى متعال در قرآن مجید ضمن مواردى از جمله در آیه 55 سوره مائده، ولایت و حق حاکمیت را منحصر در سه فرد دانسته زیرا انسان اجتماعى الطبع است و بدون حاکمیت نمى تواند زندگى کند، و این سه فرد عبارتند از:
1. الله جل وعلا 2. رسول الله صلى الله علیه وآله 3. امیر مؤمنان على سلام الله علیه و یازده فرزند او.
آنگاه که نوبت به امامت امام زمان سلام الله علیه وعجل الله تعالى فرجه الشریف و غیبت آن حضرت رسید چهار نائب خاص یکى پس از دیگرى معیّن فرمودند و سپس نیابت را عام در مراجعى که جامع شرائط تقلید مى باشند قرار دادند، لذا همه مراجع تقلید که جامع الشرائط اند ولایت دارند در حدود شرع و چهارچوب اسلام و قرآن، و این مطلب افتخار شیعیان است که ارتباط خود را با آسمان و وحى حفظ کرده و دیگر هیچ امتى این افتخار را ندارد، که بتواند ادعا کند: از طریق مرجعیت با امام زمان و امام زمان توسط پدران معصوم خود با رسول خدا، و رسول خدا با وحى و آسمان در ارتباط مى باشند، البته با حضور معصومین حق حاکمیت از آنان است و معصوم بهترین فرد است که نیازهاى جامعه را هم بهتر مى داند و هم بهتر تطبیق و پیاده مى نماید، و در زمان غیبت حق حاکمیت شرعى از آن شوراى مراجع است که با انتخاب مردم مبسوط الید مى شوند و حکم آنان مجتمعاً در امور عامّه امت نافذ مى گردد.»
اما ببینید چگونه ما امت شیعه را از طریق خود و امام زمان با وحی و آسمان در رابطه قرار می دهند:
«هیچ امتى این افتخار را ندارد، که بتواند ادعا کند: از طریق مرجعیت با امام زمان و امام زمان توسط پدران معصوم خود با رسول خدا، و رسول خدا با وحى و آسمان در ارتباط مى باشند.»
سهشنبه 23 اسفند 1390 ساعت 07:38 ب.ظ