ستارگان دروغ و خیانت

ستارگان دروغ و خیانت

جمع آوری آراء ، نظرات ، مقالات و یادداشتهای پراکنده ناریا (آقای ناصر پورپیرار)
ستارگان دروغ و خیانت

ستارگان دروغ و خیانت

جمع آوری آراء ، نظرات ، مقالات و یادداشتهای پراکنده ناریا (آقای ناصر پورپیرار)

مبارزه با دروغ پرستان

لب حقیقت

شنبه 15 بهمن 1390 ساعت 10:39 PM
با سلام به استاد و دوستان.

جناب استاد. از اینکه این مطلب مطول و بی ربط را می آورم، جدا عذر می خواهم.

آقای خاخام منوخیم. درست می فرمایید. من هم نظر مفهوم گفته ی استاد را می دانم. منظورم این نیست.
آن موقع، استاد در «قسمت نظرات» گفتند که در دیوان شمس، کلمه ی "عکس" نیست. موضوع مربوط به وبلاگ های قبلی است؛ وگرنه می توانستم شما را به آن ارجاع دهم.

اما به طور کلی، منظور من این است که نه ما اینجا از سر خامی و بی توجهی نوشته های استاد را می خوانیم، آن چنان که فردی مثل 206 پنداشته؛ و نه این کار درستی است که به جای فهم عمق کلام یک فرد، اشتباهات جزئی او را بزرگ کنیم.
می خواهم به همه بگویم که اینجا محل مریدی و مرادی نیست. پورپیرار یک انسان است و کسانی که او را خدا پنداشته اند، در اشتباهند. ما هم با تفکر عصمت پورپیرار در اینجا حاضر نبوده و نیستیم که اگر کسی چند ایراد بگیرد، ما را پراکنده کند؛ اما حق خود می دانیم که اگر دیگران می گویند و می نویسد، ما هم بگوییم و بنویسیم. بنیان اندیشی یک ایدئولوژی نیست؛ یک روش است. کسی مجبور نیست مطالب را بخواند و پیروی کند و ما هم قدرتی بر دیگران نداریم.
می خواهم بپرسم آیا کسی دیگری جز استاد را می شناسیم که دارای روش جدیدی باشد، نظریات بنیانی ابراز کند و حرف نوی داشته باشد؟ کار 206 فرقی با کارهای دیگران ندارد. کار او فقط جابه جایی جزئیات است که نمونه ی آن را به وفور دیده ایم و می بینیم. او خود می گوید که اساس بر حسن نیت است. نمی دانم آخر چگونه ممکن است تاریخی که مردم ایران با آن آشنا نیستند و ساخته ی دست ماموران بیگانه است، بر پایه ی حسن نیت باشد؟ مگر آنها دلشان برای ما سوخته بود و یا اصولا فکر مادی و سودگرایانه ی غربی چگونه با ارسال خیرخوهانه ی این افراد جور در می آید؟
البته باز هم اشکال ندارد، فرض می کنیم اساس بر حسن نیت بوده است. اما وقتی از میان این گفته ها، چندین دروغ و حقه بازی بیرون می آید، آن وقت هر فرد عاقلی به همه ی آن ها شک می کند. مانند این است که شما مبلغی پول از کسی بگیرید و متوجه شوید که یک یا چند اسکناس از آن قلابی است. چه می کنید؟ آیا منطق حکم می کند که همه را مورد بررسی قرار دهید یا خوش خیالانه، همه را معتبر بدانید؟
مشکل ما با او در همان اساس کار نهفته است. ما می گوییم که به علت تقلب های صورت گرفته در تاریخ ایران، بنا به عقل و منطق، همه چیز نادرست است، مگر ثابت شود. اما او می گوید که باز هم همه چیز درست است، مگر رد شود!
مگر قبلا هم اساس بر همین حس نیت ساده لوحانه نبود؟ این نتیجه ی آن شد. آیا کافی نیست؟ واقعا همین تاریخ فعلی چه سودی برای ما داشته است که نبود آن باعث ضرر شود؟ فرض کنید این تاریخ را نداشتیم، چه می شد؟ در یک کلام هیچ! ما می گوییم این کتاب هایی که مبنای تاریخ ایرانند، باید آزمایش شوند. اگر از آزمایش سربلند بیرون آمدند که دهان ما بسته می شود، و الا هیچ یک را شایسته ی توجه و استناد ندانسته و حاصل آن ها را از حد «گمان» فراتر نمی دانیم.
روش استاد، کار جدیدی است که نیازمند صرف توجه و تفصیل بیشتر است. افراد دیگری هم باید این کار را ادامه دهند. مسلما هر کاری در ابتدا مشکلات و ضعف هایی خواهد داشت و این طبیعی است.
فردی که آن قدر سطحی نگر است که برای تخریب وجهه ی یک شخص، نظرات وبلاگ او را تمسخر می کند، در حالی که نظرات طرفداران وبلاگ خود او هم چندان تعریفی ندارد؛ ما را به خاطر پیروی از یک «فکر» تهدید به تمسخر دیگران می کند؛ اشتباهات گذشته ی خود را از یاد برده است؛ با آنکه تعدادی زیادی از افراد جامعه با این نظرات آشنا نیستند(به عنوان مثال، شاید من در شهر خودم اولین کسی باشم که با استاد آشنا شد؛ آن هم به طور اتفاقی و از طریق اینترنت! و نمونه های بسیار دیگری که از شهرهای دیگر می دانم) و به خود اجازه می دهد، اثر این گفته ها را با تبلیغت وسیع تاریخ فعلی مقایسه کند؛ آیا شایسته ی رهبری یک گروه است؟
البته ما نظرات مخالف را هم می خوانیم و درستش را می پذیریم؛ زیرا که در این صورت، تفاوتی با دیگران نخواهیم داشت.
من البته برای این فرد، به خاطر ناراستی های گذشته ی او، احترامی قائل نیستم؛ اما انصافا برخورد محترمانه ی آقای قشقایی را با او ببینید، که حتی حاوی تشکر هم هست؛ اما رفتار 206، دقیقا همان رفتاری بود که در برابر من و شاید دیگرانی که با او گفتگو کرده اند، انجام شد و جالب است که 206  مدعی هم هست!
و اما درباره ی خود من؛ آقای عارف خان 206. نمی دانم چرا خود را به نادانی می زنید. من از کردهای جنوبی هستم. مگر شما به کرمانشاه نرفته اید؟ نمی دانید که در آنجا اوضاع فرهنگی چطور است؟ کدام قوم پرستی؟ کدام کرد؟ اینجا که دیگر چیزی نمانده است.
من قبل از اینکه با استاد آشنا شوم یک باستان پرست فارس گرا بودم. تاریخ می خواندم، شعر می گفتم و به طور کلی، پیرو فرهنگ رایج فارسی و عرفان و حضرات مورد علاقه 206 یعنی حافظ و مولوی و سعدی بودم. اما در میان شعرهایم حتی یک شعر کردی نبود. چرا؟ چون کردی را ضعیف می دانستم و در ضمن، آنقدر که فارسی می دانستم با کردی آشنا نبودم! و علاقه ای هم به قومیت خود نداشتم. حالا شما می خواهید مرا با خودم آشنا کنید و بگویید من به دلیل قوم پرستی به این وبلاگ آمده ام؟
البته جزء قومیت های غیرفارس ایران بودن، شاید خود عامل محرکی برای جذب به بنیان اندیشی باشد، ولی همه ی آن نیست؛ همان طور که ترس عامل توجه به خداست؛ اما علت خداگرایی نیست. فکر نمی کنید برای بررسی قومیت های ایران خیلی کم تجربه اید؟ تصدیق گفته های استاد برای من، لااقل درباره ی قومیت خودم بسیار ساده است. ما نه معماری بومی داریم، نه خط و نه آثار معماری فاخر. افتخارم هم این است که تا به حال هیچ قومیتی را تمسخر نکرده ام و اکنون اساسا قومیت را به رسمیت نمی شناسم. به فکر اتحاد بر اساس اندیشه ام، نه نژاد.
پاسخ:
آقای طالب حقیقت. در مرحله کنونی برخورد با دروغ نویسان و دروغ ستایان در حوزه علوم انسانی، با به دست داشتن و برداشتن حربه بنیان اندیشی، بسیار ساده شده است: شمس تبریز از آن روی مترسکی ساخت کنیسه است که در زمان او که هیچ ۵۰۰ سال پس از او هم هنوز تبریز نداشه ایم. بقیه قیل و قال ها هم قربی ندارد و  آواز غرابی بیش نیست..   
نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد