ستارگان دروغ و خیانت

ستارگان دروغ و خیانت

جمع آوری آراء ، نظرات ، مقالات و یادداشتهای پراکنده ناریا (آقای ناصر پورپیرار)
ستارگان دروغ و خیانت

ستارگان دروغ و خیانت

جمع آوری آراء ، نظرات ، مقالات و یادداشتهای پراکنده ناریا (آقای ناصر پورپیرار)

کنکاش و کنجکاوی در روابط انسانی و بررسی فرهنگ محلی

محمد قلی نیا

دوشنبه 3 بهمن 1390 ساعت 3:28 PM
هر یک از ما به نوبه خود در منطقه که زیسته ایم و کودکی سپری کرده ایم مشاهدات و نقل هایی از سالخوردگانمان  را تجربه کرده ایم که گاه می توانند افشا گر مسایلی باشند که پیش از این قادر به درک آن نبوده ایم. حال به لطف حق و زحمات بی مثال جناب پورپیرار حقایقی را یافته ایم که روشن گر گذشته دور و نزدیکمان گشته است. نظر بر این است که با بیان چنین تجربیات شخصی و مطابقت آن با حقایق جدید الکشف نوری بر گوشه های تاریک پس کوچه های تاریخ این منطقه بتابانیم. خواهشمندم بدون توجه به اهمیت تاریخی یا عدم اهمیت آن تجربیات خود را  به اشتراک بگذارید تا شاید با بررسی جمعی بتوان از میان آن نتایجی مفید بیرون کشید.
من اهل گیلان هستم. متولد رشت و اصالتا املشی. البته این املش کنونی هیچ نشانه و ارتباط جغرافیایی با تمدن مشهور املش ندارد بلکه ییلاقات اطراف این شهر است که در آن آثاری با قدمت چند هزار ساله یافت شده است. در گیلان که حتی بر روی سنگ نیز گیاه می روید و گاه حتی نباتات با خرد کردن بتن سر بیرون می آورند اغلب یا بهتر است بگویم غریب به اتفاق جمعیت این منطقه حاصلخیز از روستا ها سرازیر شده اند روستا هایی اغلب در ارتفاع حد اقل بالای 1500 متر  جایی که به جای آبگیر و رود های وسیع تنها چشمه ها منابع آب به شمار می آیند و بارندگی به ندرت به یک چهارم جلگه فرودست میرسد. جالب آنست که بدانید ساکنین این مناطق(البته بنده بیشتر در باره شرق گیلان اطلاعات دارم لطفا دوستان اهل غرب و جنوب مشاهدات خود را بیان کنند) تنها منطقه جلگه ای را گیلان مینامند و آن را از ییلاقات جدا می کنند گویی دو منطقه وجود دارد ییلاق و گیلان!
این روستا های بیشتر و علی الخصوص پیش از جاده کشی های 50 سال اخیر تنها از طریق چهارپایان قابل دستری بودند و شغل ساکنان آنها دامداری و بیشتر باغداریست چرا که منابع آبی بسیار قلیل بوده و آبیاری تنها با جمع آوری پس آب چشمه ها در حوضچه هایی که آنرا سل می نامند میسر است با این روش زراعت تقریبا نا ممکن است و معدود افرادی که به زراعت مشغولند تنها گندم کشت می کنند که نیاز زیادی به آب ندارد. این در حالیست که زمینهای آماده کشت بسیاری در پایین دست موجود بوده و می توانسته ده ها برابر جمعیت این روستا ها رد خود جای دهد البته در دهه های اخیر این اتفاق رخ داده و بسیاری از این روستائیان به شهر ها و روستا های کمتر مرتفع مهاجرت کرده اند حتی پیش از احداث راههای عبور!
سوال اینجاست که چه چیز باعث چنین حرکت به ظاهر غیر منطقی شده؟ چرا وجب به وجب خاک این منطقه (ارتفاعات گیلان) غنی از آثار باستانی است که هیچکدام از دولتهای پیشین و کنونی حاضر به انجام عملیات اکتشاف آنها نیستند . آثاری چنان در دسترس که تنها با یک بیل ساده میتوان به قدر یک موزه آثار از زمین بیرون کشید . به یا دارم که فردی از دل زمین مجسمه طلایی به طول 180 سانتیمتر بیرون کشیده بود که توسط نیروی انتظامی منطقه دسگیر شد و به زندان رفت. از منطقه ای می گویم که میل مشهور اٌمام را نیز در حوالی آن می توان یافت.
به راستی این آثار از آن کدام تمدن بوده و وجود چنین بنایی در آن حوالی به چه مفهوم است؟
و اما حضور یهودیان در منطقه بسیار جالب است، خانواده هایی که در کنار سایرین زندگی می کنند( البته امروزه یا کمتر کسی نشانی از آنها سراغ دارد و یا نوادگانشان را یهودی نمی خوانند) این خانواده ها که اغلب در محیط های خصوصی تر مورد تمسخر هم بوده اند و بیسواد و نادان و گاه نجس شمرده می شدند(به طوری که افراد از خوردن چای در منزل آنها هم امتناع می کردند) با صفت جالب کله بوزی (کله بزی) یا با حالت تمسخر بوز کله شناخته می شدند. علت خوانده شدن یهودیان با این صفت آن است که اینان نوروز را با گذاردن سر بز بر روی سفره هفت سین و نوشیدن شراب جشن می گرفتند. وهیچ کس از خود نپرسید این جشن ارتباطش با یهودیان چیست؟ و چرا سر بریده ؟ حتی اصطلاح معروفی در آن مناطق رایج است که به فردی نسبت میدهند که در عین تحصیل کرده گی نادان و سفیح هم باشد:  " بوز کله دیپلم دَرَ " .توجه کنید که این اصطلاح پس از ورود لغت دیپلم به فرهنگ عامه یعنی همین اواخر بوجود آمده! حضور یهودیان تا همین چند دهه پیش جهت اجرای برخی ماموریت ها وساخت امام زاده ها و تخریب بقایا و اسناد در هر بخش و تلاش در تغییر باورهای مردم بسیار چشمگیر است.
متاسفانه با فوت بزرگان خانواده مدتیست از آن مناطق بی خبرم ولی بی شک این روند تخلیه روستا ها و روی آوردن به زندگی شهری در همه جای ایران یکسان ادامه دارد و گواهش فقر فرهنگی و نوجوانی ساختار شهر های ایران و هزاران هزار لهجه در یک استان است به طوری که مثلا در گیلان هر چند کیلومتر به یک لهجه و گاه زبان جدید میرسید که خود بیانگر تازگی روابط اقوام در یک منطقه کوچک است.
پاسخ:
آقای قلی. پیشنهاد شما برای کنکاش و کنجکاوی در روابط انسانی و بررسی فرهنگ محلی و جمع بندی نهایی آن ها در تقویت بنیان اندیشی بسیار کارساز است. اگر به عنوان پیش تاز  نمونه ای مستقیم ارائه دهید، می تواند آموزش دیگران تلقی شود.
مهم ترین مدخل یافتن زمان نخستین ورود مهاجر به منطقه زیستی شماست.
در مرحله بعد باید به دنبال ناریخ ثبت قدیم ترین  سند اجتماعی،  یعنی قباله ازدواج و اقرار به خرید و فروش خانه و مزرعه و اعاده قرض و از این قبیل باشید که بسیار هدایت کننده است.  
نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد