ستارگان دروغ و خیانت

ستارگان دروغ و خیانت

جمع آوری آراء ، نظرات ، مقالات و یادداشتهای پراکنده ناریا (آقای ناصر پورپیرار)
ستارگان دروغ و خیانت

ستارگان دروغ و خیانت

جمع آوری آراء ، نظرات ، مقالات و یادداشتهای پراکنده ناریا (آقای ناصر پورپیرار)

یادداشتی قدیمی در باب اقوام و بی هویتی آنان بدون اسلام

***
پنجشنبه 15 مهر ماه سال 1389 ساعت 9:38 PM
 نوشته شده توسط ناصر پورپیرار در جمعه هجدهم شهریور 1384 و ساعت 15:57

یادداشت برای آقای عارف گل سرخی، 2
و اما پاسخ: در ابتدا و بدون مجامله بگویم که هیچ قوم کنونی ساکن ایران و بین النهرین و حتی اعراب هویت پیش از اسلام ندارند و قبل از این که خشم، برابر معمول، کسانی را به ناسزا گویی ترغیب کند، که آخورشان آراسته به تجملات باستانی است، دعوت می کنم به بنیان مطلب ورود کنید که شاید چشم ما را بر حقیقتی بگشاید که درک مفهوم عمیق آیه ی بی بدیل «انما المومنون اخوه» برای همه ی ما میسرتر، و معلوم شود که چرا قرآن عظیم از توسل به مفاخرات قومی و قبیله ای برحذر داشته و بر ما برداشت از عمق اقیانوس وار معنی آیه ی کریمه ی «ان اکرمکم عندالله اتقیکم» ممکن تر شود.
همین جا ارزش و لزوم و وجوب کنکاش درباره ی پوریم، پیش از ورود به هر مبحث تاریخی و فرهنگی در موضوع شرق میانه، بار دیگر خود را می نمایاند، زیرا اگر قبول کنیم باستان شناسی و اکتشاف جهانی هنوز قادر نبوده است در منطقه ی ما شیئی را، از هر نوع، بیابد که با یقین کامل ساخت آن را به فاصله ی زمانی میان رخ داد پلید پوریم و طلوع اسلام منتسب کند و از عهده ی اثبات این انتساب نیز برآید، پس سخن از حضور و توانایی های فنی و فرهنگی هر قوم و قبیله ای، پس از پوریم و پیش از تولد دوباره در سایه ی مسالمت اسلام، هزالی محض است.
توسل دیگر من به اسناد پیش از پوریم، و در راس آن ها کتیبه های داریوش است که در چند قطعه ای از آن ها، داریوش حین سخن گفتن از ستیزندگان با خویش، مردمی را با نام قومی و یا جغرافیایی شان معرفی می کند، که از مجموع آن ها سی نام، به شرحی که می آورم، قابل شناسایی و استخراج است و از آن که پس از داریوش، که زمان او با رخ داد نسل برانداز پوریم برابر است، دیگر هیچ گونه یاد و نشانه ای از حضور آدمی در منطقه ی ما ثبت نیست، پس لیست حک شده در سه کتیبه ی بیستون و دیوار جنوبی تخت جمشید و مقبره داریوش، آخرین فهرست از اقوام ساکن سراسر شرق میانه است، که در حد ستیز با داریوش توانا بوده اند: مد، اووج، پرثو، هرئی و، یاختریش، سوگود، اووارزم ایش، زرک، هرووتیش، ثتگوش، گدار، هیدوش، سکا، سکا هوم ورکا، سکا تیگر خودا، بابیروش، آثورا، اربایه، مودرای، ارمین، کت پتوک، اسپرد، یوونه، تی ئیی پری دری، سکودر، تک برا پوتای آ، کوشیا، مچی یا، کرکا، ثاثی د.
بدون ورود به عدم تطبیق نسبی این اسامی، که از بازخوانی شارپ برداشته ام، با حروف میخی داریوشی کتیبه ها، توجه می دهم که در این معرفی نامه ی تاریخی، از اقوام شرق میانه، نامی از کرد و لر و بلوچ و ترک و غیره نیست و ارائه ی همین سند خود به تنهایی برای اثبات این مطلب کافی است که نام گذاری کنونی بر اقوام منطقه ی ما، به استثنای بابل و آشور، که اسناد تثبیتی مستقل پیش از هخامنشیان دارند، مسلما یک نام گذاری پس از اسلام است و خود گواهی می دهد که وسعت کشتار پوریم تا به میزانی بوده است که تجمع های جدید و برآمده از پس اسلام، تا اندازه ی نا آگاهی نسبت به نام، به کلی از گذشته ی خود بی خبر بوده اند. مورخ در این مرحله می تواند به سهولت تمام اطلاعات کنونی در موضوع شرق میانه را شسته شده بداند و در راس آن ها سئوال کند که با پذیرش وسعت آدم کشی کامل پوریم، که تدارک کاسه ی سفالینی را در طول لااقل دوازده قرن، برای شرق میانه ی بنیان گذار دانایی ناممکن کرده است، پس این زبان فارسی ساخت چه کسانی جز یهودیان است که این همه هویت پیش از اسلام، در تمام زمینه ها، از پیامبر و کتاب و امپراتوران و مضحک تر از همه جنگ های بی پایان با رومیان و یونانیان، آن هم به تایید گروهی مورخ قلابی رومی و یونانی، برای منطقه ای ساخته اند که هنوز رد حضور یک انسان منفرد را هم در آن، به فاصله ی بلند پوریم تا اسلام نیافته ایم؟!
اینک به گمان من باید بکوشیم تا مناطق کنونی زیستی را با اسامی کتیبه های داریوش منطبق و مثلا معلوم کنیم که منظور از ذکر اسامی اووج و زرک و مچیا و کرکا در کتیبه های داریوش اشاره به کدام قوم ویا جغرافیای پیش از پوریم بوده و یافته های کنونی ما مثلا در جیرفت و سیلک و حسنلو و مارلیک، به کدام یک از این سی قوم تعلق داشته است. به گمان من تنها هویت واقعی موجود و قابل پذیرش و مستند در ایران، تا آن جا که مورد حمایت اسناد تاریخی است، دو قوم به عرب و ترک نام گذاری شده اند که تیپولوژی غالب ایرانیان کنونی را، با استثتاهایی محدود، تشکیل می دهند و پیش از ورود به جزییات، لازم می دانم که اندکی در باره ی موضوع و هویت عرب بگویم، که خود نور تازه ای به سیاهی کنونی مسلط بر روابط انسانی پر از خصومت و خشم و غریبگی در منطقه ی ما می تاباند و خردمندان را به قبول یکپارچگی در هویت مسلمین شرق میانه قانع می کند.
هنوز کسی رد پایی از عرب پیش از اسلام نیافته است و نام گذاری کنونی بر قوم عرب، برداشتی ناشیانه از معرفی صریح قرآن است که در آن نیز، چنان که گفته اند و خواهم گفت، هیچ منظور قومی مستتر نیست و برابر معمول باید از مفسده انگیزی های ابن ندیم آغاز کرد که کتاب او سرمنشاء بروز دشمنی و فساد در فرهنگ و دانش اسلامی و در میان مسلمین است.
«چرا عرب را به این نام خوانده اند؟ ابن ابوسعد نوشته است گویند: ابراهیم علیه السلام نکاه اش به فرزندان اسماعیل و دائیان جرهمی آنان که افتاد پرسید اینان چه کسانی هستند؟ اسماعیل در جواب گفت: فرزندان من و دائیان آنان از جرهم. ابراهیم به همان زبان سریانی قدیم که سخن می گفت به اسماعیل گفت: اعرب له، یعنی آن ها را با هم بیامیز. والله اعلم». (ابن ندیم، الفهرست، ص ۹ ترجمه فارسی).
ظاهرا این قدیم ترین معرفی نامه ی مکتوب برای عرب به عنوان یک قوم است که تنها لقب شایسته برای آن مزخرف گویی عوامانه و متکی به اسامی و عباراتی است که نمی توان برای آن ها اندک اعتباری قائل شد. ابن ابوسعد را نمی شناسیم و نمی دانیم منقولات از او در کجا ثبت بوده است، چنان که منظور ابن ندیم از دائیان جرهمی معلوم نیست و لغت نامه ای را در دست نداریم تا معلوم کند که چه گونه ابن ندیم اعرب له را آنان را با هم بیامیز معنی کرده و در اصل نقل چنین خاطره ای از یک گفت و گوی زمان ابراهیم معلوم نیست قرن ها بعد، از چه مسیری به ابن ندیم رسیده است؟ و بدون تعارف بگویم که تمام دیگر سخنان درباره ی پیشینه ی قومی عرب پیش از اسلام، ذره ای معتبرتر از این پریشان گویی ابن ندیم نیست و بدین ترتیب ذکر لغت عرب به قرآن منحصر می شود که برای کوتاهی گفتار به مختصر شده ی تاملات خرم شاهی در صفحه ی ۱۴۴۴ و ۱۴۴۵ دانش نامه ی قرآن رجوع می دهم و سپس به اضافات خویش باز می گردم.
«عرب، «عرب» در قرآن به کار نرفته است. اما کلمه ی «عربی» ۱۱ بار به عنوان صفت قرآن یا زبان عربی مبین، که قرآن به آن است، به کار رفته است. کلمه ی «اعراب» نیز ده بار در قرآن کریم به کار رفته است. اما نکته ی مهمی که باید به آن توجه داشت، که مراد از اعراب، قوم عرب نیست، و باید بین عرب، که خود اسم جمع است و بر جنس و نژاد عرب (کنونی) دلالت دارد، فرق گذارد. اعراب جمع عرب نیست. مراد از اعراب قبایل بی فرهنگ و بادیه نشین عرب است. یعنی هرگز چه قبل و چه بعد از اسلام به مردم مکه و یا مدینه و مهاجران و انصار اعراب نمی گفته اند... منظور از عربی بودن قرآن وضوح، فصاحت و بلاغت قرآن است که حقایقی بلند مرتبه آن هم در کمال رسایی بیان شده است... توجه به آیه ی ۳۷ سوره ی رعد این احتمال را بیش تر تقویت می کند که «کذلک انزلناه حکما عربیا...» و چون عربی توصیف حکم است، غیر از «روشن و آشکار» معنی دیگری نمی تواند داشته باشد... پس محتمل تر است که منظور از عربی، بلیغ تر و فصیح تر باشد. در جلد دوم مجمع البحرین ص ۱۱۸ در کنار سایر معانی، معنی عرب، شیوایی و روشنایی زبان آمده است».
من خواننده را به مطالعه ی کتاب ها در موضوع تاریخ و هویت قوم عرب رجوع می دهم تا معلوم شود که هیچ کس ضمن این که قوم عرب پیش از اسلام را نیافته از لغت عرب در قرآن هم نتوانسته معنی و مفهوم قومی استخراج کند و گرچه غالبا و از جمله خرم شاهی در بیان سلیس مطلب تعلل کرده اند و به نعل و به میخ زده اند، اما بی تردید قمپزهای قوم گرایانه ی کنونی عرب، نه فقط مستند تاریخی ندارد، بل اصولا مورد تایید قرآن هم نیست. ما آنان را به عنوان حاملین اسلام ارج می گذاریم و حضورشان را موجد تولدی نو در هستی برباد رفته ی تمدن پیش از پوریم در تمام منطقه ی شرق میانه و سپس موجب نوسازی در حیات بشر می دانیم و از تایید ارجحیت قومی آنان مانند هر قوم و قبیله ی دیگر، بر اساس سفارشات قرآن و مدارک تاریخی، معذوریم. به گمان من، که شرح آن را در پاره نوشته ی دیگر بیاورم، آن چه را که امروز عرب می شناسیم به نشانه های محکم چند، بقایای به اعماق صحرا گریخته ی آرامیان، از شقاوت یهودیان در نسل کشی پوریم اند، که اندکی از فرهنگ و توانایی و خردمندی های بین النهرین کهن را، در محدوده ای کوچک، حفظ کرده اند و محکم ترین ادله ی این بیان آرامی خواندن خویش، به وسیله ی ابراهیم علیه السلام در تورات و تایید انتساب وی به مسلمین در قرآن است.
درباره ی ترکان نیز جز این نمی توان گفت که مهاجرین به شرق میانه، از ارض های میانی و از خطه ای که امروز خراسان بزرگ می شناسیم، در پس طلوع اسلام اند و یافتن رد پای قوم ترک در محدوده ی کنونی ایران، پیش از حوادث پوریم، تاکنون ممکن نبوده است. این که نخستین سلسله های حاکم بر ایران را، در قرون اولیه ی اسلامی، همانند غزنویان و سلجوقیان، از مهاجران ترک می شناسیم، خود به عنوان مستنداتی در اثبات اهمیت بررسی تاریخی پوریم کاربرد دارد، اول این که معلوم می کند ترکان داخل حوزه ی نسل کشی پوریم قرار نداشته اند، پس در زمره ی مردم شرق میانه ی پیش از پوریم و ستیزندگان با داریوش نبوده اند و مهم تر، آشکار شدن این نکته است که در قرون اولیه ی اسلامی هم، هنوز هیچ تجمع قومی و بومی در ایران نبوده است که نسبت به مهاجران ترک ادعای اقلیمی کند و مانع تسلط آنان شود و بالاخره از آن جا که تا قاجار تمام سلسله های حاکم بر ایران از ترکان اند، به خوبی مسلم می شود که هرگز تسلط ترکان با مقاومت و مخالفتی رو به رو نبوده و این خود به ترین نشان است که حکومت سلسله های ترک پیوسته موجب و موجد رشد علمی و فرهنگی در ایران بوده و با مثال های سلجوقیه و به ویژه صفویه باید معترف بود که آنان در ایران تعدیات قوم گرایانه را موجب نشده اند و حتی در زمینه ی فرهنگی، علی رغم تسلط ۱۲ قرنه، تکلم به زبان های محلی و رفتارهای سنتی را تحت الشعاع تمایلات قومی خود قرار نداده اند و آن گاه که در رشد بعدی، دومین امپراتوری بزرگ جهان اسلام را پایه گذاردند، باز هم یاد و یادگارهای آنان نزد مسلمین ناموجه نیست و به شرط بقای عمر و خواست خداوند به زمان خود اثبات خواهم کرد که تمام تاریخ نویسی کنونی در بیان تعدیات مغولان نیز جز افسانه ارزیابی نمی شود و منظور از آلودن زمان مغول به غارت و خون ریزی را بیان خواهم کرد که بقایای فرهنگی و معماری میراث مانده از آنان، مخالف این توهم و تلقینات است.
آقای گل سرخی، این عصاره و فشرده ای از آن منبع گسترده ای است که خیال داشتم به زمان خود در موضوع اقوام شرق میانه بیان کنم و شما مرا به ارائه ی زود هنگام و سر و دست شکسته ی آن وادار کردید. در باره ی اقوام کرد و بلوچ و لر، بدون آن که ذره ای از اعتبار و اختیار و حقوق کنونی آنان بکاهم و یا انکاری در موجودیت قومی شان داشته باشم، خردمندان آنان را دعوت می کنم که بی جار و جنجال و تبعیت از اطوارهای عوام، با ورود به این بحث، نخست معلوم کنند که نام گذاری کنونی بر تجمع خویش را از چه زمان و با توسل به کدام منبع رایج کرده اند و از کجا به دست آورده اند؟ شاید از این طریق بتوانیم به ضرورت اثبات این نیاز زمان نزدیک تر شویم که مسلمین فقط یک ملت ظهور کرده پس از انهدام پوریم اند، که جز امنیت و سلام برای جهانیان پیامی نداشته و ندارند.
و در لا به لای این کوشش برای بنیان شناسی هویت و سرنوشت تاریخی مردم شرق میانه، آیا ادعاهای برتری طلبانه ی فارسیان تا چه میزان مضحک می شود که تاریخ تولد آنان فقط به زمان رضا شاه برمی گردد؟!!! و آیا تصور و توهم اتصال ترکان به سومریان و اشکانیان و یا باور ظهور بابک خرم دین از میان آنان نیز، به همین اندازه مضحک نیست؟ و آیا دریوزگی امروز زمام داران ترکیه برای ورود به اتحادیه ی اروپا موجب سرشکستگی مسلمین، قطع ارتباط ترکان با هویت قومی و ملی و دینی و دلیل بی خبری تاریخی و گوش به فرمانی آنان نمی شود؟!
+ نوشته شده توسط ناصر پورپیرار در جمعه هجدهم شهریور 1384 و ساعت 15:57
نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد